دیروز بعد ظهر با خواهرم رفتیم بازار ، بیشتر دوس داشتم بازارگردی کنم تا خرید ، چون هم هزینه ها رو مجبورم مدیریت کنم و هم از اونجایی که خیلی گشت و مهمانی نمیرم همون مانتو شال های قبل کارم رو راه میندازه و فقط یه شلوار زغالی جذب میخوام که دیشب هم نگرفتم ، چون با قیمت ها کنار نیامدم اما احتمالا سری بعد ناچارا یکی بگیرم چون به این باور میرسم که قرار نیس ارزون تر از چیزی که دیشب بوده ، چیزی گیرم بیاد .
یه اسپری و عطر خریدم کلی پول شون شد . و کادو برای خونه خاله کوچیکه.
امروز کلی تو پیج ها دنبال کاغذ آ۴ دبل ای بودم برای کارای طراحیم، تو شهرمون و حتی اهواز نبود . از پیجی که چند بار قبلا خرید کرده بودم ، کاغذ رو موجود دیدم و بعد به فکرم رسید حالا که میخوام سفارش بدم چند تا چیز لازم دیگه رو هم بخرم ، درنتیجه از کاغذ رسیدم به مقوای فابریانو و بعد لوله آرشیو و دستکش طراحی و چقدر قیمت ها بالا رفته بود نسبت به خریدهای آخرم که تقریبا سه سال پیش بوده ، خیلی دل دل کردم ولی درنهایت دیدم چاره ای نیس امروز نخرم باید فردا گرون تر بخرم ، این شد که کلی اینور هم هزینه کردم . خرید لوله آرشیو اصلا نیازم نبود اما بخاطر مقواها که سالم دستم برسه مجبور شدم بخرم ، انگار باید هزینه سفارش هام بالاتر ببرم ، هر یه مقوا رو ۵۲ هزار تومن خریدم و با توجه به بودجه بندیم فقط تونستم پنج عدد سفارش دادم .
صبونه اونروز هم دوستم مهمان من بود چون سری های قبل تر ، ایشون مهمانم کرده بود ، و دیروز هم محبت کرده بود و برام یه شال آورده بود .
درنتیجه همین دو روز کلی هزینه کردم .
ولی شکر که دستم تو جیبمه و هنوز از پس هزینه هام برمیام .
دوس داشتم تعطیلات نوروز استراحت طراحی داشته باشم ، اما ترم جدید ادامه پیدا میکنه ، من به پشتیبان گروه هنری مون گفتم ولی تعجب میکنم چطور کسی اعتراضی نکرده با توجه به اینکه هم ممکنه آدم رفت و آمد داشته باشه و هم مهمتر اینکه تعدادی روزه هستن . من که دیگه روزه نمیگیرم اما دلم استراحت میخواست با کمترین دغدغه کاری یا طراحی .
چند وقتیه یه وبلاگ جدید رو زیاد میخونم و واقعا گاهی چراغ هایی تو سرم روشن میشه . بعضی از دوستان وبلاگی واقعا باعث افتخار هستن . و خوشحالم آدمایی با تحصیلات خیلی بالا و مشغله های فراوون ، هنوز علاقه به وبلاگ نویسی دارن و به امثال من فرصت خوندن تفکرات خوب شون رو میدن و حتی غیرمستقیم کمک فکری ایجاد میکنن . من با خوندن اونا تازه میفهمم با سن شناسنامه ایم خیلی فرق دارم ، هم ظاهری خیلی کوچیک میزنم و هم گاهی خودم قبول دارم تو یه چیزایی به بلوغ و پختگی لازم نرسیدم . میدونم ترس بزرگترین عامل سرکوب شدن احساس و قدرت های خاص من بوده ، ترس از حرف زدن و ابراز وجود بخاطر سخت گیری های پدر و عدم حمایت مادر . دیگه نباید خودمو بخاطر گذشته حرص بدم بلکه باید خودمو رشد بدم ، با هر چیزی . با مشاوره یا مطالعه فرقی نمیکنه .
راستی این هفته خواستم مشاوره بگیرم ، تداخل تایم داشتیم و جور نشد . باید برای اول هفته اوکی ش کنم ، وای یعنی باید یه هزینه دیگه پرداخت کنم . همش رو هم رو هم شد آخر سالی .
اشکال نداره پول میاد که به ما رفاه و امکانات بده ، حتی حداقلش .
خدا کنه توان داشته باشم و شرایط کاری م تو قلمچی ثبات بهتری پیدا کنه
پول میاد و میره .
سلام.
سارهجان، خدا به پولت برکت بده.
ایجانم، قدمهای کوچیک برداشتن خیلی خوبه. توی شهر خودت هم میتونی تفریح کنی، سارهجان، یه نفر میگفت خودت رو رها کن. هرچی قیدوبند از گذشته داری، بریز بیرون. تا الان کارهایی که نتونستی بکنی، بکن. هیچ ایرادی نیست. یکی توی ۲۰ سالگی این کارها رو میکنه، ما توی سنی که هستیم. به خودت سخت نگیر.
سلام
ممنونم برکت تو زندگی شما هم زیاد باشه انشاالله
آره والا باید رها کنم ، خب پوست اندازی سخته ، منم تازه اول این راهم . امیدوارم خوب پیش برم
خوشحال شدم رفتی بازار و گشتی!


امیدوارم به زودی اوضاع کشور بهتر بشه و این همه تورم و گرونی کنترل بشه.
من دلم روشن هست که به زودی بخاطر هنرت کلی پولدار میشی.
در مورد تور تو پست قبلی که گفته بودی زودی دوست نمیشی!! ببین تو سه چهار روز سفر که قرار نیست رفیق گرمابه و گلستان پیدا کنی. یه توری انتخاب کن که صبحونه ناهار و شام با خودشون باشه. بعدش هم خیلی ها تنها میان. یکی باشه فقط یه جا خواستی عکس بگیری ازت بگیره و ۴ کلمه باهاش حرف بزنی حس تنهایی نکنی کافیه! بعدش هم فکر نکن که همه بار دوست یابی به عهده تو هست. بقیه آدمهای تنها هم تلاش میکنند که دوست پیدا کنند.
اگر حتی یه تور یه روزه بری هم خوبه! نمیدونم سمت شما از این تورها باشه یا نه! ولی مثلا اون موقع که من ایران بودم یکی دوبار با این تورهای یه روزه رفتیم که صبح رفتیم یه جای تفریحی و شب برگشتیم و خیلی خیلی خوش گذشت. ۹۰٪ آدمها هم خودشون تنها بودن و بعدش کلی دوست پیدا کردن.
خلاصه که یه تور ثبت نام کن as soon as possible. اون ترس درونی ت (که کاملا بهت حق میدم بخاطر چنین احساسی) تا نری تو دلش سر جاش هست. یه بار بپر تو دلش تا بفهمه رییس کیه؟
حالا خودت بلند بگو رییس کیه؟
کاش اوضاع کشور خوب بشه یا خدا .
حرفات راجب تور و دوستی درست بود ، باید آسونتر بگیرم و دنبال ایده آل های دوستی نباشم ، فقط در حد یه همسفر .
بله چند تا تور تو شهر داریم و من مرتب چک شون میکنم اما هنوز گزینه خوبی پیدا نکردم . اگه تور صبح تا شب گیر بیاد برای شروع خیلی خوبه .
I'm the boss, love you.
آفرین ساره جون همینجور پرقدرت ادامه بده. میدونی آدم بعضی روزا از نظر روحی کم میاره و ناامید میشه اما خیلی خوبه که نمیذاری این نامیدی طولانی بشه

درباره قیمتها هم حرفی برای گفتن نیست. آخرین بار شش ماه پیش هر کلاف کاموا رو خریدم ۵۰ تومن. الان بازم باید یه کلاف بخرم و هیچ دیدی ندارم که چند شده.
مرسی پرنده جان
ناامیدی رو که خوب اومدی من همیشه با این آقا امید درگیرم و هی بی امید میشم
ولی برای کاموا خواهر ذهنت رو خیلی باز کن شوک نشی