روزمرگی

ترم تابستانه سخت  زبانکده  با همه اون سختی ها و مریضی های این چند ماه  بالاخره امروز تموم شد . 

دیگه بازم صبح ها خونه هستم . 


جای بابا خالیه خیلی . هنوز کاملا باور نکردم که دیگه نیس . 


خیلی از حالت عادی زندگی دور شدم . و چون هر روز خواهر کوچیکه خونه مون میاد و ناهار و شام هم هستن ، هنوز نتونستم  خودم رو اونجور که باید پیدا کنم . و فعلا نمیتونم حتی برنامه ریزی عادی رو از سر بگیرم . مثلا کلاس خصوصی که هزینه ش پرداخت شده اما من همه این تابستان رو پر از مشکل بودم . 

و یا ادامه خوندن کتاب داستان انگلیسی م .

یا نشستن پای یه طراحی . 


پنجشنبه ها کلا شده روز خاص پدر ، یه جور دیگه ست ، انگار آماده میشیم بریم پیشش مهمونی . 

هفته بعد چهلم هست و قراره ناهار تو حسینیه بدیم بازم . 


و من نگران آوار فرو ریخته درون خودم هستم که میدونم بعد از نیامدن های هر روز خواهر کوچیکه،  خودش رو بیشتر نشون میده . چون هنوز تو خلوت خودمون نرفتیم و همش دورمون شلوغ بوده .

وضعیت جسمی خیلی بد و بدتر خواهرم ، بخاطر آسیبی که به زانوش وارد شد و عدم تلاش و تحرکش . منو خییییلی عصبی کرده . تا یکی رو دورش میبینه هی میگه اینکار کن برام اون کار کن ، و داره هی وابسته تر میشه و فردا که همه برن سر زندگی هاشون ، من میمونم و یه بار خیلی سنگین . 

چند باری هم تذکر دادم اما به مسخره ترین شکل رفتارش رو توجیه میکنه . اگرم به خواهر کوچیکه بگم اینقدر وابسته ش نکن ، با حالت بدی میگه خب الان وضعیت ش اینجوره و باید تحمل کنیم . الان یک ماه شده که حتما باید دو نفر کنارش باشیم تا بتونه دسشویی کنه . این یعنی  پابند شدن من بیشتر از قبل و یا حضور اجباری خواهر کوچیکه.  


دعا میکنم خونه فروش بره ، امیدوارم  گره های فروشش  باز بشه . 

واقعا دلم یه تغییر خیلی بزرگ میخواد . شاید یه جابجایی  یه خونه جدید ، حال دلم رو بهتر کنه . 


باید بعد چهلم ، کل خونه رو تمیزکاری کنیم و خیلی چیزا جابجا یا دور انداخته بشه ، شاید بتونم یه جایی تو انبار برای خودم باز کنم برای کارای هنری م ، شااااایییددددد ...


دلم  یه سفر میخواد ، حتی اگه تنها نباشم  . خیلی بش نیاز دارم . میدونم حالا حالاها نمیتونیم تکون بخوریم و دلش رو هم نداریم . ولی آرزو بر جوانان حرام نیس . 

نظرات 3 + ارسال نظر
همساده شنبه 12 شهریور 1401 ساعت 22:31

سلام
خدا بهتون صبر بده.
شاید همونجور که نوشتی با رفتن به یه خونه جدید روحیتون هم باز بشه.یه اتاق مستقل هم نصبیت شد

ممنونم
خونه جدید شاید ... اما اتاق مستقل فکر نمیکنم چون ما کلا ۵ نفریم و اتاق تکی به من نمیرسه

فرشته شنبه 12 شهریور 1401 ساعت 18:45

عزیزم شاید نیومدن خواهر وخلوت شدن اطراف کمک کنه بهتر موضوع رو هضم کنی برای من اینطوری بود تنها شدم وخودمو سرپا کردم برات ارزوی ارامش وسلامتی میکنم مادر وخانواده چطورن عزیزم از اونا هم بنویس

آره شلوغی تا یه حدی خوبه ولی از یه جایی به بعد تحملش سخته . فرصت نکردیم تو خودمون بریم .
بقیه خوبن شکر. فقط وضعیت جسمی خواهرم که بدتر از قبل

تیلوتیلو پنج‌شنبه 10 شهریور 1401 ساعت 09:00 https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزم
میتونی
بالاخره یک نفر از جمع اون خونه کم شده و این غصه کمی نیست
ولی یه عالمه تغییر در پیش رو داری
امیدوارم خیلی از این تغییرها باعث آرامشت بشن

سلام تیلو جان .
انشاالله هر چی خیر و خوبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد