کل این یه هفته که کمردرد دارم اگه بگم اصلا استراحت نکردم دروغ نگفتم . فقط یه روز نایستادم پای سرخ کردنی و زدم به بیخیالی . البته بیخیالی با عذاب وجدان که دیگه اسمش بیخیالی نیس .
یه بار تو این مدت که حال روحیم افتضاح بود عصبانی شدم و گفتم یه روز از من کار نخواید یه روز بذارید تو حال بد خودم بمونم و هی بلند نشم . باور کنید ۱۰ دقیقه نشده چنان پشیمون شدم و ناراحت که نگید . به خودم گفتم انجام همه اون کارا برام آسون تر از حال پشیمونی الانه و مجبور شدم برم از دل مامانم دربیارم و دستش رو ببوسم و بگم منو بخاطر بداخلاقی م ببخشه. و چقدر عذرخواهی برای اعتراف به اشتباه سخته گاهی ، مخصوصا وقتی طرفت بزرگواری میکنه و مثل خودت رفتار نمیکنه ، خجالت میکشی از خودت و شرمت میگیره. مامانم اگه هر بدی داره اما سر من داد نمیزنه و عصبانیت منو با عصبانیت جواب نمیده هیچ وقت.
دیگه امروز با اینکه کلی کار داشتم ... سکوت کردم و بازم ایستادم پای گاز . دیروز هم یه دستم تو میگو پاک کردن بود و یه دستم تو کلاس بچه های فامیل . تمرین های طراحی م مونده بود . ترجمه مونده هنوز هم . همش وقت کم میارم . باور کنید حتی اینستا وقت نمیکنم برم یا عجله ای یه سر بزنم و با کلی استوری مونده از دوستان مواجه میشم .
دیشب مجبور شدم بشینم تا حدود ۱۲ شب تند تند تمرینات طراحی م بزنم و اصلا اینجور کار کردن که فقط رفع تکلیف باشه رو دوس ندارم . چون مطمئنم نتیجه ش برای استادم هم رضایت بخش نیس . امروز کارا فرستادم و تا فردا نتیجه ش داده میشه .
ترجمه هم هنوز رو دستم باد کرده با اینکه حجمش زیاد نبود ولی من نرسیدم بشینم پای کار .
تازه امروز باید میرفتم آمپول هم میزدم ، تا کارا کردم شده بود ۱۱ ظهر، تو گرما رفتم آمپول زدم و برگشتم پای ادامه آشپزی.
فکر کن آمپول بزنی و به جای استراحت بیای بایستی پای گاز . خب معلومه درمان جواب نمیده . فقط هزینه میکنم ولی اگه یه دو روز استراحت مطلق یا حتی نصف مطلق میکردم حالم حتما خوب میشد . با این حال امروز و دیروز شکر خدا کمرم بهتره . تاول ها هم کوچکتر شدن
خیلی وقت کم میارم ...
اون روز برای اولین بار خواب موندم . البته مامانم متوجه شده بود و گفت چند بار صدات زدم و حتی دستت تکون دادم و تو متوجه نشدی . گفت اگه جواب نمیدادی دیگه میخواستم جیغ بزنم . معمولا برای من پیش نمیاد خواب بمونم یا خوابم سنگین بشه . با صدای اول بیدار میشم . اما اون روز خودم که با تکون مامانم بیدار شدم توش موندم که چم شده . گیج و منگ بودم . شاید مُرده بودم واقعا نمیدونم و نتونستم حرفای مامانم رو به یاد بیارم یا حس کنم . این چند روز هم شاید بخاطر دارو و آمپول ها بیشتر خواب آلوده و گیج بودم.
بهرحال هنوز هم حال دلم خوبه . و سعی میکنم تمرینات مدیتیشن رو انجام بدم مرتب .
با اینکه امروز از دست مامانم ناراحت شدم که چرا رعایت حال منو نکرد و تا حتی قبل اومدن سرکار من تند تند آب هویج بستنی گرفتم و آبمیوه گیری که چند قطعه بود رو شستم و اومدم کلاس ، ولی سعی کردم آرامش خودم رو حفظ کنم .
حالا هم این پست رو لابلای کلاسم نوشتم . ترجمه روی میز بم دهن کجی میکنه .
وای که چقدر یاد خونه مامانم اینا افتادم!
همش کار، همش همه اونجا بودن. واقعا خیلی درکت میکنم. و میدونم الانم بیام بهت بگم استراحت کن، به فکر خودت باش، کار نکن! میدونم که نمیشه! خودت هم میخوای استراحت کنی اما شرایط اونجا الان عین خونه مامان منه و من میفهمم که واقعا نمیشه استراحت کرد.
ولی شاید بتونی زیرابی یکم استراحت کنی
راستی! بالاخره کار پیدا کردم :دی
آره اصلا نمیشه استراحت کرد نه اینکه من نخوام
مبارک باشه مطمئن بودم کار پیدا میکنی اونم خوبش
تو چقدر قوی و مهربونی
خدا را شکر که حال دلت خوبه
مراقب جسمت هم باش
ممنونم عزیزم
تو هم همینطور
سلام
خوب عزیز جان یه کم خودت هم به خودت رحم کن حالا الان وقت ابمیوه گرفتن نبود ببین برو یه منقل بخر ماهی ، مرغ اینها رو کبابی کن روزهایی که آشپزی باید بکنی چون کباب کردن کار اقایون بنداز گردن داداشت دیگه دیگ و قابلمه هم نمیشوری خورشت هم یه بار زیاد درست کن فریز کن یه روزهایی که حالت مساعد نیست مجبور نباشی وایسی پای گاز، بابا یه کم تنبلی آموز اگر طالب فیضی
هویج ها خراب میشد مجبور شدم آب بگیرم

داداشم فقط روزای تعطیل اگه کبابی داشته باشیم خودش انجام میده تازه قبلا هم من مینشستم حالا دیگه میگه نمیخواد بشینی من انجام میدم . غذای مونده ظهر رو شب نمیخورن چه برسه به خورش چند روز
تنبلی خواهر نشود عزیزم در پادگان
موفق باشی