چرا پاییز که میشه من هر روز عاشق میشم . هر روز درونم متبلور میشه از یه آتشفشان هیجان و عشق .
پر میشم از همه عشق های دنیا .
باید اعتراف کنم تا سال 88 به هیچ راهی پاییز رو احساس نمیکردم و برام مفهوم نداشت . همیشه یه چیزی راجب برگ ریزونش شنیده یا عکسی دیده بودم . اما هیچ وقت تو شهرم بخاطر شرایط متفاوت جغرافیایی، پاییز رو تجربه نکرده بودم . نه برگ ریزوونی و نه حس هوای دو نفره .
اما فرصت دو سال دانشگاه شیراز باعث شد که هوای دو نفره رو حس کنم و تازه بفهمم این همه میگن هوا دو نفره ست ، یعنی چیییییی ! !!
میگن برگ پاییزی و خش خش برگها ، اونم یعنی چی !
تازه حس قدم زدن رو برگ های زرد و نارنجی خشکیده روی زمین رو درک کردم و سعی کردم رو هر کدوم که پا میذارم سعی کنم با همه وجودم لذت ببرم و اون لحظه رو تو وجودم ثبت کنم .
شیراز عشق است .
از هر شهری تو ایران بیشتر دوسش دارم .
خدا را خیلی شکر میکنم که فرصت بم داد که دو سال برم و برای خودم زندگی کنم و کجا بهتر از شیراز .
تازه امروز روز اول پاییز، هنوزم کولر خونه ما روشن ، هنوزم یکی درمیون هوا شرجی میشه . هنوز دستای تابستون جا مونده تو روز اول و حتی ماه بعد پاییز ، اما من از درون حسش میکنم . خنکی ش رو حس میکنم . حال و هوای دو نفره ش رو و حال همه لیلی و مجنون ها .
عاشق میشم و دل میدم و حس پرواز میکنم بدون اینکه مجنونی وجود داشته باشه .
خواه ناخواه تو وجودم ریشه میزنه و عین رود از تاج سرم رشد میکنه تا نوک انگشتای پام .
حال و هوای دو نفره ، تقدیم تون .
چقد خوشحال شدم اینهمه از شهر ما تعریف کردی عزیزم پاییز واقعا زیباست هر جا که باشی پاییز دلت بدون برگ ریزون دوست عزیزم
ای جانم شیرازی هستی ؟ مخلصیم کاکو