دیشب تا 11.30 ترجمه میکردم و بعدش تا 1 بادبادک باز رو میخوندم. لامپ رو کتابی م نورش خیلی ضعیف شد و نتونستم بیشتر ادامه بدم . لذت میبرم از اینکه وقت سوخته و بی فایده ندارم . سعی میکنم از همه وقتم استفاده مفید کنم . گاهی ظهرها هم دوس ندارم بخوابم البته خیلی کم پیش میاد چون واقعا این چرت یا خواب ظهر رفع خستگی میکنه . اما چون جا ندارم و همه اتاق ها تاریک یا تهویه مناسب نیس نمیتونم جایی بشینم و کار کنم .
این هفته حتی اون وقت خالی قبل یوگا که با مدیر باشگاه مینشینیم به حرف زدن رو رفتم فرهنگسرا یه روز طراحی کردم و امروز هم ترجمه . الانم دوس دارم یا کتاب بخونم یا ترجمه کنم . ولی حیف نمیشه . فکرش میکنم اگه فقط فقط سر سوزنی پدر حامی و تکیه گاه محکمی داشتم حتما حالا پزشک بودم . حتما به شغل بهتری مشغول بودم .
الان هم راضی ام . کل روز رو درحال فعالیت و پیش بردن زندگی هستم . از کار تو خونه و پرستاری و کار بیرون گرفته تا شیرینی پزی و نقاشی و یوگا و جدیدا کتاب خوانی . به همه شون هم علاقه دارم . همه شون . خوشحالم که با همه کمبودهای زندگی م تک بعدی بار نیومدم و میتونم از پس هر شرایط جدیدی بربیام.
درصورتیکه دور و برم کسانی رو میبینم که با داشتن خیلی از فرصت ها ،زندگی براشون فقط خوردن و خوابیدن و پوشیدن شده . یعنی هیچ فعالیت مفیدی ندارن .
انگار خیلی از خودم تعریف کردم . بخدا من خودشیفته نیستم باور کنید . اتفاقا فوق العاده متواضع و خود کم بین هستم .
فکر کنم بازم تعریف کردم بیخیال. ...
تازه تو کم گفتی
هنرمند بودن را جا انداختی
و اینکه چقدر مهربان و صبوری
اینکه چقدر قوی و بزرگواری
تلاشهات منو به تحسین وا میداره
راست میگی خیلی ها با شرایط خیلی بهتر هستند که اصلا قدر لحظه ها را نمیدونن
موفق باشی
تو اینا رو نگی کی بگه آخه .
مرسی عزیزم. همه خوبی ها از نگاه قشنگ خودته
تو بهترینی


میدونی، با توجه به این که مشکل جسمانی در ژنتیک خانوادتون بوده، بازم الهی شکر که تو خودت سالمی و داری تلاش و زندکی میکنی. خواستم نیمه پر لیوان رو بگم یعنی
ایشالله همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه. از خواب ظهر هم نزن که عالیه. کلا هیچی خواب نمیشه :))
تو خودت بهترینی ریحانه عزیزم. خیلی دوست دارم. مرسی از محبتت. ایشالا تو هم همیشه شاد و سلامت باشی.
آفرین بهت.
من اتلاف وقتم زیاده.