امروزم یه روز دیگه ست و زندگی پیش میده .
امروز رفتم یوگا . شاواسانا نموندم. دیگه هم نمیمونم که دیرم نشه . در همین حد استفاده و لذتم میبرم ، دلهره هم نمیگیرم.
حال داداشم خوبه فعلا تو خونه ست و مغازه نمیره .
از دیروز تا حالا و کل تایم یوگا صحنه رو زمین افتادن و موندنش یادآوری میشد و درد تو تمام وجودم جریان پیدا میکرد . حالا تا یه مدت این صحنه باعث زجرم میشه .
ولی حالم خوبه . خدا را شکر که دست و پاش نشکست. اقلا الان هنوزم میتونه راه بره و وابسته تر نشده .
اینم یه اتفاق بود دیگه پیش میاد .
خدا به همه سلامتی بده .
من پیگیر میله ها هستم ها. صدقه دادن و اینا درست. ولی خدا عقل داده. باید جلوگیری کرد از تکرارش.
ساره جان؛ شما میله ها رو وصل کنین. پدر میخواد چی کار کنه؟ قشقرق به پا کنه و داد و بیداد؟ خوب بکنه! یه روز؛ یه هفته؛ یک ماه تو خونه دعواست بابت میله ها. خوب باشه!
در عوض یک عمر برادرت ازش استفاده میکنه. خدایی نکرده بلایی سرش بیاد چی؟ بین بد و بدتر باید بد را انتخاب کرد.
اینها رو به برادرت بگو خودش بره دنبال کارهای میله. اون برادری که سالمه ها. نه اون بنده خدا که سرش الان بخیه خورده
تا وقتی دو تا ماشین تو حیاط باشه اون راحت تر میره چون به ماشین ها تکیه میکنه . آنروز که آقا رفته بود بیرون شهر ماشین برده بود . درنتیجه این رفتن براش سخت تر شده و افتاده . اما چشم منم بش میگم . مرسی از همدردیت. قربونت
سلام دختر مهربون
افرین که برنامه هات را مجدانه پیگیری میکنی
خدا را شکر که داداش هم خوب هستند
مرسی عزیزم. هنوز کامنت باز نکردم میگم این تیله ست