روز آف

امروز از صبح پاشدم سرویس بهداشتی  شستم ، فر و هود پاک کردم . 

راستی دیشب رفتم یه دور خرید ، صبح هم یه دور دیگه رفتم خرید خونه . بعد فر و هود نشستم پای پاک کردن بادمجان و پخت کشک بادمجان.  هی رفتم هی اومدم . راستی رختخواب هم جمع کرده بودم . اصلا فرصت نشد امروز ورزش کنم با اینکه تو برنامه م بود . بعدش بقیه کارای ناهار و پهن و جمع کردن سفره و شستن ظرف ها . 

این وسط یه دوش گرفتم و لباسا موند تا بعد بشورم . 

عصری هم دو بار رفتم نانوایی ، داداشم چند روزه خیلی تو مغازه کارش زیاد شده و نمیتونه بره بازار . لواش میخواستیم و سنگک . اول رفتم سنگکی تازه تموم کرده بود و گفت ۲۰ دقیقه دیگه ، پس رفتم یه مسیر پایین تر و لواش خریدم برگشتم خونه . اون ۲۰ دقیقه که گذشت دوباره رفتم پیش سنگکی . اومدم خونه با خواهرم پنیر و سنگک گرم خوردیم . هوا صبح شرجی و گرم بود . عصر هم تا همین الان گرمه اما چون آفتاب نیس خیلی بم سخت نگذشت دو بار رفتم . خوبیش اینه که ما تقریبا وسط بازار هستیم و خیلی از همه چی دور نیستیم . منم پیاده رفتن تو هوای البته خوب  رو دوس دارم هرچند خیلی وقتا تو گرما بوده اما میگم خوبه اگه ورزش نکردی اما حداقل یه مقدار  پیاده روی کردی.


دو هفته بود تو استراحت طراحی بودیم . فردا دیگه استاد تکلیف میده و تو این اوضاع خدا بخیر کنه و امیدوارم  بتونم مثل پارسال اینم هندل کنم . 


جدیدا چقدر دلم میخواست ماشین داشتم .  


هرچند که اونجوری هم گرفتار میشدم . هر روز مامانم میگفت منو ببر اینجا منو ببر اونجا . منو ببر دکتر منو ببر .... 


از شنبه کلاسای قلمچی و زبانکده هم شروع میشن . چند تا پیشنهاد خصوصی هم داشتم که فعلا نتونستم اوکی کنم . 


فیلم Breakfast in the bed صبحانه در تخت و فیلم Part time wife همسر نیمه وقت رو هم دیدم چند روز پیش ، دو تاشون قشنگ بودن . البته اولی تو دو اپیزود بود . 


راستی نگفتم ، من قشنگ چند روز قبل اینکه برم تو رژیم یه مانتو شلوار اداری خریدم ، که اونموقع اندازه ش تو تنم اوکی بود ولی میگفتم ساره اگه بازم پرتر بشی این خیلی زود تنگ میشه رو تنت ها بیا یه شماره بزرگتر بردار . بعد به خودم گفتم یعنی چی که یه شماره بزرگتر .... نخیر تو قرار نیس چاق بشی باید لاغر کنی.

 و اون روز از کمد درآوردم و تنم کردم هم مانتو و هم شلوار خیلی گشاد شده بودن ، مجبور شدم  شلوار رو از کمر تا کنم که هی سر نخوره ولی خدایی فایده نداشت . فرداش جای دکمه های مانتو رو جابجا کردم ولی فعلا فرصت نکردم شلوار رو تنگ کنم . و چقدر کیف کردم گفتم آفرین ساره تو تونستی این غول رو بُکشی . احتمالا بقیه مانتوها که هنور تن نکردم یا مال پارسالن هم همین شده باشن . و باز باید برای تنگ کردن برم خیاط و هزینه بدم . یه کوتاهی ساده شلوار ۵۰ تومن هست اینجا . 

چرخ خیاطی داریم اما اونقدر بدقلقی میکنه که اعصاب کار برام نمیذاره هی میرم پیش خیاط . 


سال تحصیلی ۱۴۰۳ تا ۱۴۰۴

اول مهر و دوم مهر گذشت ، خوب بود . نسبت به شروع اولیه پارسال این شروع خیلی راحت تر بود . 

ولی متأسفانه بخاطر جابجایی یکی از همکارا تو لحظه آخر ، برنامه من به هم ریخت . فقط شنبه به همون شکل موند از ۷ تا یه رب به ۲ باید تو مدرسه باشم تقریبا ۷:۳۰ باید مدرسه باشم . اما یکشنبه دوشنبه برنامه م بین دو مدرسه جوری شد که باید از این مدرسه تو فاصله زنگ تفریح خودمو برسونم اون مدرسه . این مورد بین دو تا مدرسه یه چیز معموله که برای خیلی از همکاران مشترک چند پایه ای پیش اومده و میاد . دو تا مدرسه تو دو تا خیابون موازی قرار گرفتن که اگه بخوام برم تقریبا  تا برسم زنگ تفریح دیگه میخوره و استراحتی نداری و با استرس و عجله ای میری کلاس . هر سه روزم همینطور شده یا زنگ اول باید برم اونور یا برای زنگ آخر و کلا تا یه رب به دو هستم  . دو تا تایم وسط خالی هم تو همین سه روز پرتی تایم دارم که بمونم تو مدرسه . 

اون چهارشنبه هم که گفتم لازم نیس ۶ بیدار بشم ، حالا باید بیدار بشم اونم فقط برای یک تک زنگ تو ساعت اول . 


یعنی به من نیومده یه چیزی برام کامل خوش پیش بیاد . گفتم منو این همه خوشبختی؟  ولی حالا اینجور شد . و عادت میکنم قاعدتا . 

سرویس که هنوز اوکی نشده . فعلا یا با آژانس میرم یا دامادمون بعد اینکه خواهرزاده م برسونه منو میرسونه . 


و اما درمورد کارای خونه .

باورتون میشه فقط دو روز گذشته آخ مامانم و بقیه دراومده ؟ کاراش زیاد شده دست تنها . هم کارای خونه هم خواهر برادرم هم آشپزی.  

مشخصه بدون من کم میارن ، اما یکی نیس بگه وقتی تو نیستی خیلی لنگ میشیم . منم خب نمیتونم کارم رو ول کنم . واقعا اگه من ازدواج میکردم چه راه حلی پیدا میکردن ، همونو الان پیدا کنن اونم پاره وقت نه تمام وقت .