جلسه سوم مشاوره

مریم جان کامنتت تایید نکردم چون دوس نداشتم معذب بشی احیانا کسی بخونه . ناراحت شدم و حق دادم بت . راست میگی اگه ما زبون دراز بودیم کسی جرات نمی‌کرد از حد و حدود خودش رد بشه . برای منی که تو کار خودم موندم نصیحتی ندارم که به دردت بخوره ، فقط امید ببندیم به آینده و کنارش  تمام سعی مون رو برای تغییرات  مثبت بکنیم . 


امروز جلسه سوم رو هم گذروندم . نامه م رو برای دکتر خوندم و از احساسم حرف زدم . 

تکلیف جلسه بعد شده نامه از پدر به من  خدایی وقتی اینو گفت از ته دلم خندیدم ، گفت چی شده ، گفتم نمیدونم قراره بابا چی بم بگه !  اونم گفت ما هم میخوایم همین رو بفهمیم که چی ممکنه برات بنویسه . 

فکر کنم محتوای این نامه خیلی قشنگ درنیاد . 



به خود دکتر هم گفتم که یه چیزایی تو تئوری آسون هست ولی تو عمل من واقعا از پسش برنمیام ، مثلا تقسیم کار مراقبت از خواهرم با بقیه خواهر برادرها یا آوردن پرستار ... ولی ایشون میگه باید بشه . منم گفتم یکی شون فقط تو شهره اونم میاد کمک میکنه ، بقیه دورن . گفت پول بذارن برا پرستار . آخه من میدونم نمیشه . چون اولا خواهرم میگه حاضر نیستم زیر دین اونا باشم و دوما نمیخوام فشار مالی بشون وارد کنم و درنهایت مگه من در طول روز چقدر کار دارم که براش نفر دعوت به همکاری کنیم . 

ولی دکتر میگه مشکل خودشه و باید بپذیره که تو هم باید زندگی خودت رو داشته باشی.  همین فشار روانی باعث میشه که مشاوره ها ول کنم چون واقعا نمیتونم کاری که میگن رو بکنم . آخه چطور میشه من تو خونه باشم و کارش رو نکنم تا مگه یکی بیاد به دادش برسه ، نمیشه خب . 

مثلا فشار دسشویی داشته باشه و من بگم وقت ندارم ، کار دارم میخوام برم بیرون ، یا بگو اون خواهر برادرت بیان برات کارت بکنن . بخدا نمیشه .

بابا من میرم پیاده روی اون زنگ میزنه میگه چقدر دیگه خونه ای من کار دارم ...


 هرکس جای منم بود خواهر برادر مریضش رو  نمیتونست  ندیده بگیره و به حال خودشون ول کنه . 

من قبول دارم که نصفی از بدبختی هام بخاطر همین دل نازکی و دلسوزی و ازخودگذشتگی و صبر زیاد از حدمه،  اما از اونور هم نمیتونم اونقدر سفت و محکم بشم که بگم من دیگه کاری نمیکنم.  

دکتر میگه پس میخوای به همین زندگی لعنتی ادامه بدی و هیچی ازش لذت نبری ؟ 

چی دارم بگم آخه ... 


واقعا خود دکتر هم بود میتونست  اینقدر محکم عمل کنه ؟ 


هزینه یه پرستار حدود ۸ میلیونه به گفته یکی از دوستان . کم پولی نیس و البته اونا خودشون رو موظف به پرداختش نمیدونن ، چون این حقیقت تلخ هست که ساره هست کاراش بکنه ، مگه چقدر کاره ؟ یا ساره چی داره ؟ 

کاش حداقل میفهمیدن من به اندازه ۸ میلیون  دارم  خدمات میدم و کسی حس نمیکنه حتی ، اگه قرار بود عین این پول رو بدن میخواستن چه کنن ؟ 


برگرفته از ....

سرما خوردم  ازبس بین گرمای شدید خونه مون و سرمای بیرون گرم و سرد شدم . 


داداش دیروز سر خاک اصلا خواهرش رو تحویل نگرفت و ازش رو برگردونده بود ، همونی که می‌گفت نگران نباش من همیشه هستم ، جرم چی بوده ؟ دفاع از عزت نفس و شخصیت.  


برگرفته از کتاب خواهر برادری ساره 

فکر میکردم سفارش دومم زودتر تموم نشه اما دیرتر هم تموم نمیشه ، ولی امروزم تموم نشد و یه هفته گذشت ، درست هنوز وقت دارم اما همیشه دلم میخواد کار هنری رو زود آخرش رو ببینم و ذوق کنم . دو هفته ست پیاده روی هم نرفتم از ذوقم به کار . حالام عجله نیس ، اگرم طبق زمانبندی من پیش نرفت مشکلی نیس .  


تکلیف دکتر رو انجام دادم اما هنوز جلسه جدید نگرفتم . نوشتن تکلیف هم خوب بود هم بد بود ، خوب بود چون حس کردم دارم خشمم رو برون ریزی میکنم البته خشمی که حدود ۵  ماه پیش درونم غُل میزد و حالا خبری ازش نیس ، بد بود چون مجبور شدم به اون روزا و اون همه خشم برگردم و مرور کنم و جوری از خودم بدم بیاد و یا حتی احساس گناه و عذاب وجدان  کنم . 

درکل به نظرم تکلیف مفیدی بود . 

تو مشاوره اول دکتر ازم پرسید  تو چطور تا حالا دیوونه نشدی ، چطور خودکشی نکردی ؟ و من براش توضیح دادم که چند اقدام مسخره خودکشی  کردم ولی درنهایت عرضه نداشتم ،  دیوونه هم نشدم  ، چون خیلی وقت ها تا مرز جنون رفتم و برگشتم . یعنی این جمله رو بدون اغراق میگم تا جنون رفتم  و برگشتم . گاهی حس میکنم نرسیدن من به اون نقاط ، فقط بخاطر مثلا قدرت من نبوده ، بلکه بخاطر موندن برای خانواده  م بوده ، انگار خودم خیلی حساب نشدم ، نمیدونم شایدم برداشت من درست نیس  .  


وضع اینترنت و استفاده  از وی پی ان ها واقعا عصبی م کرده ، یعنی پیش میاد دو روز هم نتونم به جایی وصل بشم . چه وضعی ساختن برامون .



بعدش چی؟

برای نوشتن فقط کاغذ و قلم لازم نیس بلکه دل و دماغ میخواد واقعا ! 

نمیدونم چه حال جدیدیِ که حوصله توضیح ماوقع های خونه مون رو ندارم و فقط دلم میخواد تو یه جمله بگم و رد بشم ، بگذرم . هر روز به خودم میگم برو بنویس اما حسش نمیاد . نه اینکه حالم خیلی بد باشه اما نمیدونم  چه جوریاس.  

هنوز مشغول سفارش طراحی م هستم ، فقط حین کار لذت میبرم و بعدش باز بازیچه طوفان ها میشم . 


خیاط شلوار رو برام دوخت و هزینه نگرفت به جبران خرابی دوخت .


این چند روز هم هر جا که شرایط اوکی بود کلاس خصوصی گرفتم چون فصل امتحانات ، خصوصی ها بیشتر میشه و تو هر چند موردی که از دست میرفت ، میگم کاش اتاق داشتم . 


جلسه دوم مشاوره م رو دیروز صبح گرفتم .  هنوزم میگم هزینه ش برام زیاده . ولی تلاشم رو میکنم . دکتر یه تکلیف بم داده که همه خشمی که از پدر داشتم رو بنویسم با همه جزئیات و احساسات منفی که داشتم و واقعا حالا بعد از نبودش برام کار سختیه ، انگار دارم تو خودم رو میکنم و لجنزار وجودم رو بالا میارم و با حس های خیلی متناقضی در خودم روبرو میشم ، و حتی حس ملامت و گناه میگیرم ، دکتر گفته باید همه آسیب ها شناخته بشه تا بتونیم به راه حل برسیم . 


پنجشنبه ای که گذشت بازم من شب امتحانی داشتم از ساعت ۲ تا ۹:۳۰ شب ، یه سر و بدون استراحت . این کلاس ها برای اساتید قلمچی درآمدی ندارند متأسفانه مگر اینکه به دور دوم برسن . میخوام جلسه بعد بپرسم آخه چرا ؟ 

این موضوع رو دوس ندارم و حوصله ندارم بیشتر باز کنم . 


ولی به این دلیل گفتم که اون داداش متاهل گفته بود ساره کجاست و بعد گفته بود حتما رفته جایی و شما نمیگید ، بش گفته بودن اگه باور نمیکنی برو محل کارش ............... و حال من چقدر خراب شد و به روش آوردم که داره توهین میکنه و بعدش چی شد هم بمونه . 

واقعا در خودم توصیف این حس و حال بد رو ندارم . 


فقط یه بار دیگه باعث شد به خودم بگم بدبخت بابات مُرد ، فکر کردی آزاد شدی ، نههههه تو هنوز تو قفسی فقط زندان بان عوض شده . و انگار قرار نیس من آدم خودم باشم و نه مدل عروسکی دیگران . 

پرهات رو قیچی کردن و پاهات رو به هم گره زدن . 

از همه آدم هایی که به هر شکل و دلیلی دارن حق زندگی رو ازم میگیرن بیزارم .... 

حالا یکی نیس بگه خبببب دلت خوش بعدش چییییی؟


آگهی تبلیغاتی

 یک هدیه خاص و منحصر به فرد!


طراحی چهره عزیزان شما با بهترین کیفیت و کوتاه ترین زمان با تکنیک سیاه قلم


یک هدیه ارزشمند و ماندگار .


برای اطلاع از شرایط سفارش و هزینه با اکانت تلگرام @ssamo8  یا اینستاگرام  @ssamo  تماس حاصل فرمایید.