کرونا یا سرماخوردگی

کل ۴ سال خودمون محروم کردیم نرفتیم جایی و من حتی یه روز هم بدون ماسک نبودم حتی وقتی گفتن آمارش صفر شده‌ درصورتی که کل نیروها  دیگه ماسک نمیزنن . که مریض نشیم که بچه ها و پدر مادر مریض نشن . 

مامانم رفت بازار و عرق کرده اومد جلو کولر نشست و مریض شد

و یکی یکی بقیه مون افتادیم ... 

یعنی بسکه من این مدت بدو بدو کردم ، سه شنبه شب که بابا اینا ساعت ۱ شب رسیدن ، من سوزش گلو گرفته بودم ، اون شب تا صبح نخوابیدیم بخاطر وضعیت بابا و از ۶ صبح برپا بودم ، هرچی همراه شون بود رو شستم و جمع کردم و تا لحظه رفتن سرکلاس مشغول بودم ، از شب قبل قورمه سبزی پخته بودم . سرکلاس حس بیحالی  داشتم و ساعت ۱:۱۰ دقیقه که پام گذاشتم تو خونه حس بدن درد گرفتم ، اونقدر تند تند کارا کردم و ناهارشون دادم که وقتی تموم کردم آنی تب شدید کردم و بدن درد . دیگه افتادم .  کلاس خصوصی رو کنسل کردم ولی قلمچی رو نمیشد کاریش کرد ، خواهرم ساعت ۳:۳۰ اومد و من و مامان دوباره برد دکتر ، آخه چند روز قبل من مامان رو برده بودم اما خوب نشده بود چون رعایت نمی‌کرد . فشارم ۸ بود و تبم بالا،  استرس نرسیدن به کلاس رو هم داشتم ، تا سرمم تموم شد ، تندی رفتم سر خیابون و ماشین گرفتم تا محل کارم یعنی دقایق آخر رسیدم ، به جون کندنی سه ساعت کلاس رو سر کردم . ولی دیگه حالم خوب نبود و به زبانکده گفتم فعلا نمیتونم بیام . 

یعنی کرونا اوندفعه سوءتفاهم بود . البته که دکتر گفت کرونا نیس ولی خبببب . هنوزم گلوم خیلی درد میکنه . این چند روز مرتب تب داشتم و عرق میکردم و زیر پتو بودم . امروز به نسبت بهترم . 

خواهری که تو شهر بامون هست از روز پنجشنبه صبح ها هم میومده ، امروز هم خواهر بزرگه اومد برای کمک و کارای خونه و آشپزی.

چون همه فهمیدن که ستون خونه افتاده و کسی نیس کارا کنه ، همه میگفتن امیدمون به تو بود ... خواهرم مرتب دمنوش و مایعات و آب میوه طبیعی  درست میکنه و بمون میده . من روز اول به زور غذا خوردم بی اشتها بودم و همین خیلی ناراحتم کرد ولی بعدش بهتر بودم و هرچی بم دادن خوردم . 

استرس جدیدمون اینه که بابا نگیره ، داداشم کاراش می‌کرد و ما نمی رفتیم سمتش،  اما حالا داداشم هم گرفته و حتی خواهر مریضم هم یه سری عوارض نشون داده ولی داره دارو و درمان میگیره ، فعلا خدا بخیر کنه فقط اون دادش مریضه گوش شیطون کر فعلا خوبه . حتی خواهرزاده م که با مامانش هر روز میاد ، اونم بیچاره گرفت . 

یعنی خونه مون یه وضعی شده . 

منم گاهی لازم میشه یه کاری برای خواهرم کنم . 

حالا دیگه همه مون درگیر شدیم و ماسک زدیم و درمان میکنیم.  

خواهر کوچیکتره کلی کار میکنه و مراقبت ، یعنی مرتب برامون چی میاره بخوریم ، خدا بش سلامتی بده نیافته . 

میگه چقدر اینجا کار هست من تو خونه مون اینقدر کار نمیکنم ، 

خب بد نیس هم شرایط ساره رو از نزدیک تجربه کنن . 

 

منم تا دوشنبه خودم سرپا کنم باید برم کار ‌ . اون روز هم که رفتم هیچ عوارض ظاهری نداشتم و مجبور شدم که برم ، حوصله شر قلمچی نداشتم واقعا . دوشنبه بعدظهر هم باشون دارم . 


وضعیت بابا خیلی تعریفی نیس . مشکلات حرکتی گوارشی و حتی حواس پرتی و فراموشی . 


ولی بازم باید یه اعتراف کنم ... وضعیت الانی بابا ، اون استرس روانی که همه این سالها عین چی تو وجودم منو شکنجه میداد ، سبک شده،  خیلی کم شده .  دیگه جمله م رو معنی و تفسیر نمیکنم براتون ، همین قدر منو درک کنید . 

احساس سالم بودن میکنم باور میکنید . انگار یه توده سرطانی از وجودم خارج کردن . 


اون داداشم هم که گفته بود اومدم دیگه صدام نکنید ، صبح و عصر میاد سر میزنه ، یه سری کارا کمک این یکی داداش برا بابا میکنن و میره . امروز هم اومد و برامون دارو و بخور آورد . 


یه دایی دارم خیلی  با محبته . مرتب این مدت که بابا اینا نبودم بیشتر از قبل زنگ میزد و هی بم میگفت بابا غصه نخوری ها . و تعارف پول و کمکی و هرچیزی می‌کرد.  حتی گفت بیام ببرم تون دکتر و بش گفتم رفتیم . 

فعلا حالم بهتره شکر خدا . ولی همش باید خودمو بپوشونم چون خیلی گرم و سرد میشم و زیر پتو میمونم . فکر کنم حق دارم بعد این دو هفته مریضی ماما و نبودن داداش برای کارای بیرون که رو دوش من افتاده بود ، حالا یه ۴ و ۵ روزی استراحت کنم . مطلق نیس ولی نیاز دارم بش . 

نظرات 6 + ارسال نظر
خورشید چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت 11:58

سلام
ان شاءالله تا الان خوب شده باشین،
آره واقعا کار خونه زیاد که هست، مریض هم توی خونه باشه کارها دیگه تمومی ندارن.
دعا می کنم توی این روزها و شبها، حال دل همه خوب باشه

ممنونم عزیزم سلامت باشی

سایه سه‌شنبه 11 مرداد 1401 ساعت 12:16

منم هفته پیش گرفتم و خیلی اذیت شدم هنوزم عوارضش هست و نفس کم میارم ولی خب زندگی و کار تعطیل بردار نیست دعا میکنم زود خوب بشی عزیزم

انشاالله که خوب شده باشی عزیزم

فرشته سه‌شنبه 11 مرداد 1401 ساعت 03:28

انشالله که به خیر میگذره عزیزم استراحت کافی بکن بزار اطرافیان هم یه خودی نشون بدن

ممنونم

رها یکشنبه 9 مرداد 1401 ساعت 21:44

به استراحت نیاز داشتی

آره خیلی

لی لا یکشنبه 9 مرداد 1401 ساعت 17:22

یعنی ۴ سال هست که کروناست...نه بابا دوسال ونیمه تقریبا
واقعا به استراحت نیاز داری دختر توانمند ومهربون ...تونه تنها ستون خونه ای بلکه روح خونه ای...تو به اون خونه جان میدی...تنت سلامت رفیق

حالا حدودی زیاد گفتم . چون خود سال ۹۸ رو حساب کردم . از همون بهمن ۹۸ بود دیگه که اعلام شد ...
قربان محبتت
شما هم سلامت باشی دوست من

نینا یکشنبه 9 مرداد 1401 ساعت 15:29

انشالا زودتر خوب بشید.اون دکتر دیگه منتظر چی بوده که بپذیره کروناست؟!!!!!این همه میگن وقتی یه نفر گرفت وبقیه افراد هم مبتلا شدند کروناست

والا چی بگم . من خودمم میدونم کروناست .. دیگه حالا یه سرفه و یه عطسه نشونه اولیه کروناست. فقط کم و زیاد داره برا هرکس .
اسمش که مهم نیس . به قول شما چه کرونا چه سرما ، فعلا همه مون رو یه جا انداخت .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد