امروز دیگه مجبور شدم صبح بعد کارای اول صبحی و صبونه ، مامانم رو ببرم دکتر ، دارو و آمپول و سرم دادن ، گفتن کرونا نیس . خواهرم هم عصرا که میاد یه کمکی میکنه به من .
مثلا دیروز با خودش و شوهرش رفتیم خرید سوپری ماهیانه رو انجام دادیم .
اصلا گاهی جوری رو دور تند میرم که هر لحظه میگم یه پیچ و مهره ای ازم دربره.
مجبورم یه سری کارا رو شب انجام بدم برای فردا . مثلا امشب مایه گوشت آماده کردم که فردا ساعت ۱:۱۰ که میرسم خونه بایستم پاستا بپزم
حتی فکرش خسته کننده و آزاردهنده ست .
ولی باید به یه چیزی اعتراف کنم ، یه نوع فشار تو این مدت روم نبوده ، یه استرس رو نداشتم از نوع همیشگی زندگیم .
خوشحالم که این مدت فشاری روت نبوده

.اگه قابل باشم دعایت می کنم .ان شاالله این روزهای پر از استرس برا خانواده شما تمام بشه.
ممنونم عزیزم
من هم دعاگوتون هستم به سهم خودم
مرسی از محبتت
چه خبر خوبی. سلامت باشن
قربانت
خسته نباشی عزیزم
کاش میتونستم بیام کمک حالت باشم مثلا یه روز بیام ناهاردرست کنم یا هر چی نمیدونم
خییییلی ممنونم فرشته
واقعا لطف داری عزیزم
تنت سلامت باشه