یه استرس کمتر

امروز دیگه مجبور شدم صبح بعد کارای اول صبحی و صبونه ، مامانم رو ببرم دکتر ، دارو و آمپول و سرم دادن ، گفتن کرونا نیس . خواهرم هم عصرا که میاد یه کمکی میکنه به من . 

مثلا دیروز با خودش و شوهرش رفتیم خرید سوپری ماهیانه رو انجام دادیم . 

اصلا گاهی جوری رو دور تند میرم که هر لحظه میگم یه پیچ و مهره ای ازم دربره


مجبورم یه سری کارا رو شب انجام بدم برای فردا . مثلا امشب مایه گوشت آماده کردم که فردا ساعت ۱:۱۰ که میرسم خونه بایستم پاستا بپزم 

حتی فکرش خسته کننده و آزاردهنده ست . 


ولی باید به یه چیزی اعتراف کنم ، یه نوع فشار تو این مدت روم نبوده ، یه استرس  رو نداشتم از نوع همیشگی زندگیم . 


نظرات 3 + ارسال نظر
همساده دوشنبه 3 مرداد 1401 ساعت 16:07

خوشحالم که این مدت فشاری روت نبوده

.اگه قابل باشم دعایت می کنم .ان شاالله این روزهای پر از استرس برا خانواده شما تمام بشه.

ممنونم عزیزم
من هم دعاگوتون هستم به سهم خودم
مرسی از محبتت

لیمو دوشنبه 3 مرداد 1401 ساعت 09:21 https://lemonn.blogsky.com/

چه خبر خوبی. سلامت باشن

قربانت

فرشته دوشنبه 3 مرداد 1401 ساعت 01:25

خسته نباشی عزیزم
کاش میتونستم بیام کمک حالت باشم مثلا یه روز بیام ناهاردرست کنم یا هر چی نمیدونم

خییییلی ممنونم فرشته
واقعا لطف داری عزیزم
تنت سلامت باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد