دیروز مامانم و آقا رفتن دوز اول واکسن کرونا رو زدن و این یعنی شکرانه برای اینکه من یه سال و خورده ای رو با اذیت سر کردم ولی اونا مریض نشدن خدا رو شکر.  چون معلوم نبود چی میش و چی سر من میامد.  راستش دیگه توانی برای مریض داری های بیشتر ندارم . 

خدا رو شکر این خان هم طی شد و اول تیر میرن دوز دوم رو میزنن . خدا کنه عوارض هم نشون ندن  و  امیدوارم نوبت به همه برسه و زندگی برگرده رو دور عادی.  

دیروز پای گاز و ظرفشویی جوری کمرم گرفت که نتونستم دیگه خم بشم . و چون مامانم رفته بود واکسن بزنه مجبور شدم با همون حال غذا بپزم و کارای آشپزخونه رو کنم . اصلا کمرم خم نمیشد . مجبور بودم دستام تکیه بدم به بالای پاهام و بشینم و پا شم برای هرچیزی.  

با اینکه بخاطر امتحان بچه ها کلاسام یه جلسه در هفته شده ولی من هر روز میرم . میرم یا ترجمه میکنم یا تمرین طراحی یا با همکارم فقط حرف میزنیم چون تو خونه عملا استراحت نمیتونم کنم . 

حتی با همون درد کمر حاضر شدم دو طبقه آموزشگاه رو بالا و پایین بشم اما تو خونه هی بشین پاشو نکنم . حداقل اونجا صندلی هست و به کمرم فشار نمیاد . فکرم هم آزادتره.  

امروز نسبتا بهترم . اما برای اینکه فکر نکنن حالم کاملا خوب شده حتی پای طراحی ننشستم.  اماااا باید به خواهرم سرویس میدادم.  و خریدهای آشپزخونه رو میشستم و جمع میکردم . یعنی فقط طراحی نکردم وگرنه همه کارای هر روز انجام شد و لنگ نموند . 

بازم دیروز کلی به خودم نهیب زدم که ساره تا کی آخه . پاشو خودتو جمع کن . دو ماه از سال جدید رو از دست دادی نذار بقیه ش هم از دست بره . اما به خدایی خدا قسم که از لحظه ای که چشمم باز میشه تا لحظه ای که میخوام برم تو رختخواب، تو فشار کاری و استرس رفتارهای بقیه به سر میبرم . از گیرهای آقا تا بی ملاحظه گی های خواهرم . یعنی یه آجر درست میکنم آجر قبلی فرو میریزه .


هنوز خودمو برای یه صبونه تنهایی تو کافه قانع نکردم که برم . 

هر روز بش فکر میکنم ولی هنوز همت نکردم . 


میدونید قطره هام سر ساعت نمیزنم ، مثلا ۴ صبح قطره دارم ولی بیدار نمیشم چون خوابم خراب میشه بیخیالش شدم . ولی چطور برای بقیه وقت گذاشتم ... و حلال شون . حتی اون پدری که من در حقش دختری و پرستاری کردم ولی اون چی ... 



نظرات 4 + ارسال نظر
ترانه دوشنبه 3 خرداد 1400 ساعت 04:59 http://taraaaneh.blogsky.com

تنهایی کافه رفتن اولین بارش سخته، بعد که رفتی برات راحت میشه.
من اوایل از تنهایی سینما رفتن خوشم نیمومد بعد که رفتم اونقدر عادی شد که نگو...
امیدوارم کمرت هم زودتر خوب بشه ساره جان

من یه بار تنها رفتم . پاییز یا زمستون بود . قدم زنون از خونه دراومدم و دلم هوس کرد برم کافه و رفتم تنهایی و صبونه چسبید . اون روز هم سرحال نبودم که از خونه رفتم بیرون.
ممنونم عزیزم

ریحانه یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 19:09 http://transportation-postdoc.blogfa.com/

راستی، خواهر برادرت بیماری خاص محسوب میشن و میتونن واکسن بزنن. کافیه از پزشکشون یه نامه بگیرید. همین. برید بگید یه نامه برای واکسن میخواین، یه فرمی هست که بهتون میدن. یا اگر عضو انجمنی جایی هستید بگید بهتون میدن.

مرسی ریحانه جان من نمیدونستم . بشون میگم حتما

هدهد یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 14:42

سلام..
امیدوارم شرایط هرچه زودتر بهتر بشه براتون

قطره های چشمی رو لازم نیست از خواب بیدار بشین و بریزین.. قبل از خواب بریزین و وقتی بیدار شدین.
پدر من مدتیه برای تزریق و لیزر و عمل آب‌مروارید درگیر چشم پزشکیه.. حتا قطره‌های آنتی‌بیوتیک رو هم میگن اگر میتونین یه جوری تنظیم کنین که دوز آخر تقریبا قبل از خواب باشه.. تا فردا که بیدار میشه. حتا قطره های ۴ساعته رو.

سلام هدهد جان
مرسی از اطلاعات. آره منم واقعا نمیتونم بیدار شم . حالا هم که شما گفتی دیگه نگران روند درمان نیستم اینجوری
انشاالله پدر سالم و مستدام باشن

فرشته یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 13:12

خدارو شکر که حداقل یه ذره کوچک از نگرانی هات با واکسن اونا رفع میشه
من مطمنم امسال تو میتونی یه تغییر حسابی تو زندگی رو تجربه کنی

ممنونم فرشته جان. شما هم سلامت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد