امروز ظهر که از یوگا اومدم دلم خواست پست جدید بذارم . اما اومدم هم کار داشتم هم ذهنم درگیر ترجمه ای بود که باید امروز تحویل میدادم . دیگه نتونستم راحت پست بذارم . ظهر نخوابیدم و نشستم تو اتاق آخری خونه ، کمی نم داشت و الان پاهام درد میکنه ، تا قبل رفتنم به کار ، تونستم تمومش کنم .
دیروز کلاس نقاشی خیلی خوب بود .
راستی امروز تو باشگاه به اصرار مدبر باشگاه رفتم و حلقه زدن تمرین کردم . اولش گفتم نمیتونم چون قبلا بارها امتحان کرده بودم و نتونسته بودم انجامش بدم . اما امروز بعد چند بار تمرین تونستم . راستش خیلی تجربه شیرینی بود . وقتی فکر کنی یه کاری رو نمیتونی انجام بدی و بعد انجامش بدی برات ارزشمند میشه . حالا دیگه بلدم حلقه کمر بزنم . البته هنوزم مسلط نیستم اما تا همین حد کلی پیشرفت کردم .
فردا صبح خونه م و انشاءالله میشینم پای طراحی . امیدوارم کار غیرمترقبه و دور از انتظار پیش نیاد .
اون همکارم که تابستون رفتیم صبونه ، برای سه شنبه صبونه دعوتم کرده . بازم یوگا نمیرم و به جاش میرم صبونه .
مادر شاگردم که تصادف کرده بود برگشته باید دیدنش برم و دارم فکر میکنم کی و چه طور شرایط رفتن جور کنم .
این روزا بیشتر خدا را شکر میکنم و از شکرگزاری م لذت میبرم . خنده تون نگیره ، گاهی از حال خوب این مدت کوتاه تعجب میکنم از خودم . بعد هم به خودم میگم حالا خودت چشم بزن .
حال دلتون خوش باشه الهی .
یه دوست خیلی خوب دارم که واقعا موندم محبتش چطور جبران کنم . دارم برای خوشی دلش دعا میکنم ، شما هم براش دعا کنید . دلم نمیخواد ناراحت ببینمش. آدمای خوب حیف که غصه بخورن .
وای که این حجم مهربونی تو به آدم انگیزه میده
من زدن حلقه را از بچگی نمیدونم چطوری ولی بلد بودم و همیشه هم از زدنش لذت میبردم و میبرم و خیلی دوستش دارم
مغزبادوم هم همینطوری غریزی بلد بود... چون خیلی کوچولو بود که براش حلقه ی کوچولو خریدم و اونم خیلی راحت شروع کرد به حلقه زدن
از برنامه ریزیهات کیف کردم
از اینکه هیچی نمیتونه جلودارت باشه
انشاله همیشه شاد و موفق باشی
وای تیله قشنگم مرسی از تو . خوش به حال تو و مغز بادوم که غریزی بلد بودید . من بارها امتحان کرده بودم نشده بود ولی دیروز همینجوری رفتم میدونستم بلد نیستم اما بعد از چند بار تونستم و چقدر کیف کردم عین ندیده ها
حالا دور کمر و شکمم درد میکنه اما دوسش دارم 
مرسی از انرژی مثبت تو