امروز بعد از تقریبا سه هفته رفتم کلاس طراحی.
در عجبم حتی این کلاس ، امروز نتونست حالم رو خوب کنه .
با عجب از حال بد خودم اشک ریزون پیاده برگشتم تا خونه .
یعنیییی اونقددددر حال من بد که نقاشی هم خوبش نکرد ... منی که بعد این کلاس بمب انرژی میشدم. منی که عاشق شنبه ها بودم ، حالا شنبه و جمعه یه جور شده برام .
خیلی نگرانم . درونم چی فروریخته که اینجوری نابود شدم .
و دیگه دنبال چی بگردم که حالم رو خوب کنه . چی برا من بهتر از نقاشی ... حالا اونم جواب نمیده .
حتی سرکلاس نتونستم بخندم و عادی رفتار کنم . هرکس ببینتم میفهمه که خیلی ناراحتم و غصه دارم . از قیافه خودم و حال نزارم خسته شدم. حس میکنم با این حالم و محدود شدن ارتباطم، خودم عاملی میشم برای پس زده شدن . و درنتیجه تنهاتر از قبل شدن .
دیشب درست نخوابیدم از گرما . صبح زود هم بخاطر بهم ریختن شکم خواهرم ، بلند شدم و کارش کردم و هرچی رو کثیف کرده بود همون اول صبح ، صبونه نخورده شستم و انداختم رو بند .
خواهش میکنم کسی نگه برو . چون نمیتونم . چون نمیشه خواهرم ول کنم برم . چون از پس مسئولیت و هزینه زندگی مستقل با به کول کشیدن خواهر یا برادرم رو ندارم . چون توان ندارم دیگه بیشتر از این کسی رو کول کنم . اگه ببرمش باید فکر هزینه جا و وسایل و اجاره و خورد و خوراک و هزار چیز دیگر باشم . آرامشی در کار نخواهد بود . اونوقت هم باید بشم یه ربات با کارای سنگین و تمام روز بدو بدو کنم که نشون بدم از پس زندگی برمیام.
ولی زندگی حسابی از پس من براومده.
حسابی کوبیده تو گوشم .
حسابی له م کرده .
حتی صدام رو خفه کرده .
باید قبول کنم همین هست که هست . راه فرار نیس . اما خیلی سخت با این روحیه داغون ادامه بدم .
دیگه جون جنگیدن ندارم.
حس میکنم یه چیزی درونم خاموش شده ، هرچی هندل میزنم روشن نمیشه .
امروز مچ دست چپم هم علاوه بر اون دستم ، درد گرفته.
سلام:روزی سه بارچک میکنم وبلاگتو،بیا بنویس،نمینویسی دیگه میفهمیم خ حالت بده،حرف گوش کن،خودتو بیاربیرون از حال بدت،سخته میدونم،حالت بده میدونم،جای تو نیستیم میدونم،ولی بخاطر خودت بخاطر روح و روانت بیابیرون،اصلا میای یا با کتک بیارمت؟
من کتک خورده تم . چشم میام عزیزم
ساره جانم بهتری؟
دارم تو خودم دست و پا میزنم . کمی بهترم . خوب بشم میام مینویسم. مرسی از محبتت عزیزم
کجایی عزیز نگرانتم
ممنون از محبتت. چون خیلی ذهنم درگیر و هنوز نتونستم با خودم کنار بیام شاید تا یه مدت چیزی ننویسم. مرسی
واقعن؟! شمبه ها رو دوست داری؟ شمبه ها تنفربرانگیزترین روز هفته هستن بدون اینکه گناهی کرده باشن.فقط روز بعد تعطیلین همین.
میدونی،زندگانی شعله میخواهد،زندگانی را شعله باید برفروزنده.شعله ها را هیمه سوزنده....
زندگیت شعله نداره.مثل من.مثل اکثریت قاطع ایرانیا.هرکدوممون به یه بهونه ای یمدت خودمون شاد میکنیم و میگزرونیم ولی واقعیت به هرحال سر جاش هست.مشکلای واقعی.
احتمالن تنها راه نجات اینه که اینقدر شادیها و بهونه های کوچیک برای خودمون بسازیم که بهونه برای ادامه دادن داشته باشیم.
من هنوزم عاشق نقاشی م . باید برگردم به حال خودم . شاید عالی نشم اما بهتر باید بشم .
سلام
امیدوارم حالت بهتر شده باشه ...
زندگی گاهی نفس آدمو بدجوری میگیره
نمیدونم چی بگم واقعا جز اینکه به فکرتم و دعاگوت
مراقب خودت باش
خیلی بهتر نیستم شایدم بدتر . مدتی نمینویسم. امروز نقاشی نرفتم نخواستم که برم . مرسی از احوالپرسی ت عزیزم
ساره عزیزم
الان که پستت رو خوندم داره بارون میاد حالم انقد بد هست که گریه هم خوبم نمیکنه . ا
بد نباشی عزیزم. من همه این جور حالات رو خوب میفهمم. انشاءالله بهتر بشی
احوال دختر؟ چطور مطوری؟
یه پیشنهاد. داشتم فکر میکردم اگه بشه ۲ تا ۳ روز در هفته پرستار بگیرین برای خواهر برادرت عالی میشه. ۳ ساعت تو روز میاد، حمام و دستشویی و غذا و بقیه مایحتاج رو انجام میده و میره.
مثلا ۱۲ بیاد تا ۳. اینطوری بار تو هم کمتر میشه. بعد کلا فضای خونه عوض میشه و تنوع ایجاد میشه.
شاید بهزیستی بتونه در زمینه پرستار (حالا یا فرستادن پرستار یا تامین مالی) کمک کنه. نظرت؟
ریحانه عزیزم . بت ایمیل میدم .
اگه شما ازدواج کرده بودی و سر خونه و زندگی خودت بودی خواهر و برادر بیمارت چکار میکردن؟ نمیشه الانم جدا زندگی کنی و همون کارو بکنن؟
مثلا جدا بشی و بعدش با بقیه خواهر و برادرات شیفت بندی کنید و هر روز یه نفر بره اونجا کارا رو انجام بده؟
اگه مورد ازدواج برام پیش بیاد هیچ کس مخالفت نمیکنه حتی اگه تو فشار بیفتن . اما اگه بگم میخوام برم همه مانع میشن . نمیدونم اگه برم قرار چطور از پس خودشون بربیان اما میدونم که بدجور گیر میشن .
ازدواجی تو طالع من نیس . خدا منو خلق کرده فقط برای پرستاری و نوکری. و بابت این کارش اصلا ازش راضی نیستم . چون گفت به انسان اراده دادیم اما منو اسیر کرد .
اگرم تو شهر خودمون ازدواج کنم مطمئنا هر روز اگه نیام ولی هر چند روز یه بار میام کاراشون میکنم . از مادرم که ظاهرا دیگه توقع کار نیس همه بار رو دوش من افتاده .
ساره جانکم
اگه دوست داری باهم حرف بزنیم
شماره بهم بده تا گاهی تو تلگرام حرف بزنیم
من زیاد اهل چت و این حرفا نیستم
ولی اگه فکر میکنی حرف زدنهای گاه و بیگاه میتونه حالت را بهتر کنه بهم شماره بده
باعث افتخار که رابطه مون حقیقی کنم عزیزم. اما به دلیل اینکه اصلا نمیخوام بیشتر از این درگیر مشکلات من بشی ترجیح میدم بیشتر نگم . که ناراحتت نکنم. تو خودت هم گرفتاری داری .
مرسی از محبتت. اما خارج از این موضوع شماره هم بت میدم تیله عزیزم
سلام
کجایی دختر خوب
امروز بهتری؟
تو باید سرپا بشی
تو دختر قوی بلاگستانی
من بهت همیشه افتخار میکنم
سلام خوبی عزیزم.
دختر قوی بلاگستان! !! چه جالب.
مرسی از توصیفت.
امروز کمی بهترم عزیزم
این ادرس سایت و تلگرام انجمن دیستروفی ایران هست. میدونم احتمال زیاد خودت در جریانی. ولی گفتم شاید به درد بخوره
Channel of IMDA
سایت انجمن دیستروفی ایران:
www.dystrophy.ir
کانال انجمن:
@IMDA2016
اینستاگرام انجمن:
https://instagram.com/dystrophy_iran
آدرس:
تهران پایین تر از م انقلاب خ کارگر جنوبی ک مهدیزاده پ 27 ساختمان ساحل طبقه4 واحد 20
تلفن:66577857و66577861
من تو گروه تلگرامشون عضو شدم. خوبه اگه خواهر برادرت عضو شن و مطالبش را بخونن
وای که چقدر تو محبت میکنی به من دختر . ممنون. یه دنیا ممنونم. خواهرم عضو هست . ولی اینام بش میدم . مرسی
ببین حرف زدن منظورم از سختی گفتن و اینا نیست. درد و دل کردن بیشتر منظورمه. مثلا آقا فلان کارو میکنه من خیلی ناراحت میشم. منظورم احساسات درونیت هست. البته قطعا کنارش از سختی گفتن و اینا هم هست. خیلی خیلی خوبه که برا خواهرات درد و دل میکنی. آفرین. آفرین. خیلی مهمه.
نمیدونم والا. من خودم چند روز پیش برای روحیه دادن به خودم برداشتم تیپم رو کلا عوض کردم. تیپی زدم که مثلا حالت انقلاب و اینا داره برام. چه میدونم.
تو هم مثلا الان که روحیت گرفته هست یه تغییر اساسی تو تیپت بده (مثلا تو خونه دیگه روسری سر نکن یا مثلا تو خیابون با روسری برو به جای مقنعه یا مثلا رنگ تیپت را عوض کن و مقنعه رنگی سر کن. نمیدونم هر کاری که تاحالا نکردی)
یا مثلا یه تغییر تو اتاقت بده. یا ظاهر خونه. خلاصه یه سری هدف کوتاه مدت تعیین کن.
معمولا حرف میزنیم با هم راجب خیلی چیزا . روسری نمیتونم بندازم . حکم آقا خیلی محکم .
البته میدونم باید یه راهی پیدا کنم . نمیشه اینطور بمونم . ولی شاید این بار بیشتر از قبلا زمان ببره تا حالم عادی و خوب بشه .
مرسی ریحان جان
خدایا دوستمو کمک کن
ممنونم نمیدونم چی بگم
ای جانمممم عزیزم. فدای دل ناراحتت بشم. بیا بغلم



مشق و مشق و مشق. اینطوری میشه زندگی را طی کرد.
میشه بازم بهت مشق بدم؟
یکی از اعضای خانواده که از همه باهاش راحتتری را بگو. ترجیحا الان تو خونه باشه. جواب هیچ کس نداریم.
دلم میخواد بشینی روزی یه ربع براش درد و دل کنی. همین حرفا که اینجا میزنی را با هر زبونی دوست داری بهش بگی. میدونم مثل تف سربالاست. میدونم. بودم تو شرایطش. ولی حتی همون تف سربالا هم شرایط را بهتر میکنه.
راستی، من نمیدونم بیماری خواهر برادرت چیه. یکی از اقوام ما ام اس پیشرفته داره. میدونم که عضو گروه ام اس ایران شده. خدمات رایگان دریافت میکنه مثل داشتن پرستار که بلند و کوتاهش میکنه و حمومش میبره. رفتین دنبال این چیزا؟
دوست مهربون من
درد دل با همون خواهرم که مریض میکنم و گاهی با یکی از خواهران متاهلم. ولی خب در حد جزئیات خستگی هام نمیگم . یه چیز کلی میگم . بیچاره خواهرم هم خودش فهمیده که خیلی بار شده رو دوش من . خیلی معذب میشه گاهی . خواهر برادرم ام اس ندارن . دیستروفی دارن . بهزیستی رفتیم. غیر یه مقدار ناقابل پول هیچ خدماتی نمیدن
منم
میتونی ساره جان
میتونی عزیزدلم
میتونی دختر گل
تو قوی هستی
الان اونقدر به روح لطیفت سخت گرفتی که بیمار شده
هوای خودت را داشته باش
خوب میشی
واقعا هم بیمار شدم . حالم خیلی خرابه بخدا .
سلام دوست عزیز
به نظرم بهتره چند روز به خودت سخت نگیری،سعی کن در فکرت با یه رویایی شیرین زندگی کنی
حتی اوقاتی که میخواهی استراحت کنی قبل از خواب در رویای خودت باشد، وقتی کار روتینی تکرار میکنی در رویایی خودت باش
البته فقط برای یک هفته، توی این یک هفته ذهن شما دوباره خودش رفرش میکنه
بعد از یک هفته کم کم به همون آدم فعال و با نشاط سابق تبدیل میشی
شاید لازمه کمی خودت، خودتو تحویل بگیری، یه غذای دلچسب، یه خرید قشنگ، مهم نیست شاید از بودجه این ماهت فراتر رفتی، اما وقتی خودت به خودت کمک کنی انعکاس اونو توی اطرافیان خواهی دید
من همیشه مخالف این هستم که دیگران ضعف های ما رو ببینن و برای ما احترام یا ارزش قایل بشن
معتقدم اونا باید وجود ارزشمند ما را ببینن و در خور ما با ما رفتار کنن
و بازهم مطمنم شما آینده موفقی دار فقط کافی باور کنی، ایکاش همه خانم های ایرانی مثل شما با حداکثر توانشون فعالیت کنن
شاد و سلامت باشید
ممنون دوست عزیز. رویا؟ نمیدونم دیگه رویایی دارم؟
اما میدونم چاره ای نیست باید بازم خودم رو بسازم . شما به من محبت دارید
سلام عزیزدلم
نبینم دختر مهربون و فداکاری مثل تو مستاصل بشه
دختری که حتی در فکر رهایی هم نمیتونه از خواهر و برادر بیمارش بگذره
کسی که اینهمه طبع بلندی داره و انسان بزرگی هست لایق بهترینهاست
همیشه امید هست... همیشه روزنه های امید میتابه
بعد از هر شب سیاهی روشنی اومده
چه ما باور کنیم چه باور نکنیم هیچ شبی ابدی نشده و به هرحال به صبح روشن رسیده
هیچکس از یه ساعت بعد هم خبر نداره... زندگی بازی های عجیبی داره... هرلحظه ممکن یه تغییر عظیم کل مسیر زندگی را عوض کنه
بهت حق میدم افسرده و غمگین باشی، اشک بریزی، غصه بخوری... اما تو قوی هستی... لابلای همین سختی ها دنبال دلخوشی ها بگرد... لابلای همین سیاهی ها رنگی رنگی های زندگیت را پیدا کن، هرکسی یه بار زندگی میکنه این یه بار را نباید از دست داد
تو جواب مهربونیات را میگیری
جواب اینهمه فداکاری و از خودگذشتگی را
از زورگویی های پدر به جای اینکه دلخور بشی بیخیال شو... اصلا صدای زورش را نشنو... کمتر به خودت سخت بگیر تا دنیات آسون تر بشه
شعار دادن آسونه
مگه من جای توهستم که بتونم درک کنم چقدر برات سخته...؟؟؟؟؟ نه... اما من دوستت دارم و دلم میخواد حالت خوب باشه و از خوشی هات بگی
تیله انگار یه چیزی تو وجودم خاموش شده و مرده
نمیتونم سرپا بشم . نمیتونم