دلم تنهایی میخواد

امروز هم با همون ساز همیشگی شروع شد.  بدون هیچ تفاوتی .

اونا که فرصت داشتن رفتن دنبال خودخواهی و خوشی خودشون.  و اونا که نتونستن،  موندن و سعی کردن با تقدیر خودشون کنار بیان .

من همچنان در جدال بسییییار شدیدی با خودم و تصمیم های جدید خودم هستم . که میدونم آبی ازم بخار نمیشه .

کارا کردم و تازه تو حیاط لباس شستم و نشستم رو نیمکت تو حیاط . چون آقا نیستش فرصتی پیش اومد که نیم ساعتی تو حیاط تنها بشینم . بدون اینکه کسی کنارم باشه که مجبور به ارتباط بشم ... بدون صدای خسته کننده تلویزیون و ضبط و احیانا موبایل. 

هوای ملایم و صدای ریز گنجشک هایی که از خونه همسایه شنیده میشه .

همون لحظه آرزو کردم که شیراز میبودم.  تو یه پارک پر از دار و درخت و بوی گل ... اونقدر مینشستم تا خسته بشم و بلند بشم برم .

دلم میخواد برم یه جایی که هیچ کس رو نبینم و مجبور به ارتباط نباشم.  مثل اون روزایی که تو خوابگاه تو سکوت یا میخوابیدم یا دراز میکشیدم.  تو قید و بند زمان و مقررات خودم رو گیر نمینداختم.  هر وقت گرسنه م میشد میرفتم یه چیزی میپختم و میخوردم.   هر چیزی که هوس میکردم . ممکن بود یه کوکوی ساده باشه یا حتی یه قرمه سبزی .

گوشام خسته ست از شنیدن صداهای اجباری و احیانا گوش خراش . چشمام هم خسته ست از دیدن چیزای تکراری و منزجر کننده. 

دلم میخواد برم تو خلأ. ..  پوچ پوچ .


پ.ن . هفته پیش یه معرف  خواستگار 27 ساله اومد و خب مسلما بخاطر تفاوت سنی زیاد ، رفت و رفت . کاملا عادی بود .




نظرات 1 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 8 آبان 1397 ساعت 23:28

سلام ساره عزیز .خیلی دوست دارم شرایط بر وفق مرادت بشه .ولی نا امید نباش .هر چند سخته هاااااا
دوست داشتم شیراز بودی میدیدمت .خیلی خیلی

منم دوس دارم ببینمت دوست شیرازی من .
عزیزم ممنون که هستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد