پست دیروز رو پاک کردم چون حس خوبی ازش نگرفتم و حتی از کامنت ها ، حس کردم ناحقی کردم ، یا کلماتم چنین چیزی رو القا کرد به بعضی خواننده هام . تو هر خطی هم اول خودمو قضاوت و ملامت کردم تا شخص دیگه ای رو .
ظاهرا سوءتفاهم پیش اومده . بهرحال من با وجود همین چندتا خط ، نمیخوام بی انصاف به نظر بیام . شاید یا باید یه چیز رو کامل تعریف کرد یا در حد چند جمله باعث سوءتفاهم نشم بهتره . من عروس رو خیلی دوس دارم . خدا بر این موضوع گواهه . تا الانم هیچی تعریف نکردم و نمیکنم . خوبی ها رو پررنگ تر میکنم . پست دیروز اصلا برای قضاوت نبود . اصلا برای حق خوری و بی انصافی نبود فقط تعجب در تفاوت من به عنوان یک زن بود همین .
ولی از کامنت هاتون خیلی چیزا یاد گرفتم .
وسعت دید پیدا کردم و این ارزشمنده. شاید اگه ننوشته بودم درسی هم نمیگرفتم .
,,سلام ساره جان
عزیزم
وبلاگ داشتن یه خوبی داره که میشه توش غر زد.
اگر باری بر دل احساس کردی بگو
نوشتن تو را تهلیه هیجانی می کنه
و کم کم راه برون رفت را بر تو آشکار می سازه
از قضاوت های ما نهراس.
هیچکدام ما کل و گلاب نیستیم حتی اگر اینجوری نشون بدیم.
ما انسانهایی هستیم همانند قضات دادگستری که بی قضاوت از اندک چیزی عبور نمی کنیم و غر زدن مان به علت نتوانستن مان به تکلیف کردن طرف مقابل است.
مادر همسر به من فرموده بود باید به پسرم بکویی حسین آقا.غافل از آنکه من جناب صداش می زدم.اگر او امر می مرد صبحانه اش هر صبح رو نیز چیده باشد هم شاید می دید بهتر از آن...ولی خوشحالم مه قبل از توصیه های ما خودت یه پارچه انسان دوستی داری.امیدوارم هرگز در کار خود حیران نمانی.خدایی که ناظر است بر قلب مهربانت ،به نحو عالی در دنیا و آخرین قرین رحمت خویش سازد ت.آن چنان که بکویی شاکرم تو را خدا ا ا ی من.
سلام رضوان جان خوبی
ممنونم
آره متوجه شدم که خیلی چیزای همسرداری در ظاهر با واقعیت فرق داره . و ما بین اونا نیستیم .
مرسی از دعاهای خوبت و انرژی مثبت
خب حالا ما که کنجکاو شدیم چیکار کنیم؟
حیف من کامنتها رو نخوندم ولی امیدوارم از کامنت من ناراحت نشده باشی.اگه مفید بوده یه بار دیگه اینجا بنویسمش

عزیزم اگه یه روز تو خونه تون نامرئی بشی و نباشی میبینی همه بلدن کاراشونو پیش ببرن بدون اینکه مشکلی داشته باشن.اونی که عادت داره صبحونه چای تازه دم با نون تازه بخوره خیلی خوب بلده کیک مونده و شیر بخوره یادتم نیفته حتی.
به فکر خودت باش
عزیزم نه ناراحت نشدم ... میگم واقعا هر کدوم نکته داشت. انگار منم یه جورایی خودمو ملامت کردم چرا راجب عروس نوشتم ... دلم نیومد و پشیمونم کرد ، همین .

اونو که زینب جان منم فهمیدم . ممکنه اولش منگ بشن از نبودنم اما لنگ نمیشن
و مطمئنا کاراشون پیش میره بارها برام ثابت شده
سلام.
سارهجان، خوبی؟
ا. متن قبلیت رو ندیدم. به نظرم هر نظری داری، بذار و پاک نکن. من هم مثل تو بودم، ولی یه نفر گفت این گذاشتن و پاک کردنش جنبهٔ منفی میده.
انجام شد عزیزم
چند دقیقه پیش
صبح حالم خوب نبود الان بهترم
تو فوق العاده دختر عزیز و مهربونی هستی. واقعا لذت میبرم از خوندن وبلاگت. خیلی زیاد ازت یاد میگیرم. دمت گرم




مرضیه جان شما به من محبت داری عزیزم
واقعا در این حد نیستم . عزیزی
سلام ، آقا من شفاف سازی کردم ، قصدم دل شکوندن نبودها .اگه جوری نوشتم که دلخور شدی ببخش
سلام نه عزیزم، من متوجه شدم . متوجه اصل حرف تون .
اما چیز دیگه ای پیش اومد و از نوشتنم پشیمون شدم .
من همیشه از شما یاد میگیرم
من تجربه خیلی چیزا ندارم ، شاید در ظاهر گاهی قوی و عاقل باشم ، اما در واقعیت خیلی چیزا بلد نیستم
اصلا هم از یادگیری ناراحت نمیشم