چند وقتی هست که هر چی توحیاط پیدا میکنیم، کشون کشون میبریم تا خونه مون . میشه گفت خیر و برکت تو حیاط زیاد شده ، هر روز کلی غذا رو زمین ریخته که به اندازه یه زمستون میتونیم جمع کنیم ، بخوریم و با خیال راحت بخوابیم . البته اینو مدیون گربه ها هستیم . هرچی از غذای اونا اضافه میاد نصیب ما میشه . خدا خیرشون بده که هوای حیوونا رو دارن ، وگرنه تو این گرما غذا کجا پیدا میشه ، زندگی به سختی میگذره، آفتاب داغ و آب نیست و ما عین کولبرها هی درحال جمع کردن اضافه خورده های گربه ها هستیم . بین آدم ها خوب و بد زیاد هست ، تو این خونه یه دختری هست میاد میشینه روبروی پنجره خونه ما و کمک میکنه اون غذاهایی که پایین دیوار جمع کردیم تا به زور بالا بیاریم و تو انبار زمستونی م جا بدیم ، غذاها رو هل میده تو لونه ما ، خدا خیرش بده چقدر کار مارو راحت میکنه ، ما شنیده بودیم مورچه های داخل خونه رو کلا بلوکه میکنه ، خب شایدم حق داره ، ما وارد حریم خصوصی شون شدیم ، حالا که من باش حال میکنم با این کمکی که بمون میکنه ، وقتی میاد میشینه جلو پنجره مون اولش همه مون میریم عقب و ازش میترسیم ولی بعد وقتی میبینیم چقدر با حوصله دونه دونه غذاها رو هل میده داخل لونه مون ،همه مون براش دست میزنیم ، جیغ میزنیم ، سوت میکشیم ، و همه با هم میگیم بیگ لایک تو یو ساره ، وی لاو یو ساره .
همسر من میگه راضی ام هر ماه یه کیلو قند بخرم بدم مورچه ها ببرن ولی بدون اجازه به خوراکیا مون دست نزنن
وای راست میگن بخدا

منم حاضرم ، فقط آدرس بدن
اینا همون مورچه هایند که به جیر جیر ک در زمستان گفتند :«اون روز که جیک ،جیک مستونت بود،فکر زمستونت بو و و د؟».
آخه در تابستان گرم، آذوقه جمع می کنند برای زمستون سرد.
خیلی قشنگ از قول مورچه ها نوشتی.
آره دقیقا