تعطیلات تمام شد ...

دو هفته تعطیلات هم گذشت . عین برق و باد .

کل دو هفته من تو خونه گذشت.

امروز 13 بدر هم جایی درنیومدم.

با اینکه خاص نبود اما زود گذشت.

امیدوارم به همه خوش گذشته باشه و همه سلامت به خونه برگردند.

دور گردون از فردا باز میفته رو دور تکرار. باز همه مون یه سال میدویم تا برسیم به اسفند و منتظر لحظه سال تحویل 97 میمونم. 

عجب زندگی ای . خدا برا همه خوش بخواد.


تغییر

زندگیم به شدت نیازمند یه تغییر بزرگ یا حتی یه تغییر کوچیکه.  آب که یه جا بمونه گند میزنه . 11 سال پیش یه آدم کم انصاف بدون بیمه کار میکنم . 35 سال که تو یه خونه با همون افراد و همون در و دیوار و همون بشقاب و لیوان زندگی میکنم . 35 سال خواسته های متفاوت و کوچیک و بزرگی داشتم که هیچ کدوم اجابت نشد . من هم دارم افت میکنم و امیدم کمرنگ میشه .

میخوام اگه بشه تغییراتی ایجاد کنم . یکی از همکارام آموزشگاه زبان تاسیس کرده و بم پیشنهاد کار با بیمه داده فقط مشکل اینجاست که راهم کلا دورتر میشه و هزینه رفت و آمد و سختی راه رو دارم . که گفتم اگه بیمه کنه واقعا میرم و سختی ش تحمل میکنم . حتی تو رویا فکر خرید یه پراید در حد 4 یا 5 میلیون پس اندازم هستم . اما جای پارک برای ماشین ندارم . حالا دارم مسئله رو بررسی میکنم . این آقای رئیس کم انصاف من حتی حاضر نیس با هزینه خودم اسمم رو تو لیست بیمه شدگانش رد کنه چه برسه به اینکه پولش بده .

تمام عیدم تو خونه سر شد . هوا هم گرم شده و مشکل من بیشتر .

بابا به کی بگم دلم پره آرزو . دلم میخواد برم خونه خودم دلم میخواد مثل بقیه سفر برم . دلم میخواد یه جور دیگه بشه . دلم میخواد خانم خودم باشم . خدا چرا جواب منو نمیده .

حتی نوشتن سوره احزاب و گذاشتنش گوشه خونه کاری نکرد تقریبا داره میشه دو ماه .

دیشب لیله الرغائب بود.  اما من هیچی نخواستم و دعایی نکردم . سال من  از نظر روحی خوب شروع نشد تا آخرش خدا به خیر کنه . هرچند وقتی هم خوب شروع کردم با امید و آرزو ،خیری ندیدم .


سلام. ...

جوجه اردک سیاه مرد

حدود ساعت 12 شب بود که صدای جیک جیک بلند شنیدم هنوز بیدار بودم و رفتم که ببینم چی شده . دیدم جوجه سیاه دراز به دراز افتاده و جوجه زرده بالا سرش هی  بلند جیک جیک میکنه.  بلندش کردم و دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم کلی گریه کردم . اون جوجه هم تا نصف شب جیک جیک میکرد و آروم قرار نداشت . رفتم و نازش کردم اما دیگه نه . دیگه تنها شده بود . دیگه عزیزش پر کشیده بود . یاد آدما افتادم و مرگ عزیزان.  یاد همه کسانی که عزیزشون از دست رفت و نتونستن براش کاری کنن . یاد دائی م افتادم که زنش مرد و تنها شد . یاد دختر خواهرم افتادم که با یه پسر 4 ساله بیوه شد و شوهرش غرق شد و تنهاشون گذاشت.  چقدر سخته عزیزت بره و تو تنها بمونی . تمام شب به رفتن جوجه سیاه و تنهایی جوجه زرد فکر میکردم و آدمهای دور و برم . خیلی سخته یه عمر با یکی بشینی پاشی.  بخوابی بیدار شی ، بری بیای ، همه جوره تو وجودت بره و بودنش برات مهم باشه بعد یه جوری بشه که بمیرد و تو تنها و بی کس بشی . راه بری و خاطره هاش رو مرور کنی . مدام تصویرش بیات تو سرت . اصلا آدم دیوونه میشه . من به همه این چیزا فکر کردم. 

روز بعد رفتم سراغ جوجه زرده اصلا حال نداشت اول صبح خیلی جیک جیک کرد و بعد ساکت شد گفتم شاید آرومتر شده . اما دیدم سرحال نیست و نمیتونه سرپا بایسته بلندش کردم آوردم پیش خواهر برادرم و هی نازش کردیم اما جون نداشت . داشت جون میکند . باورتون نمیشه شر و شر بالا سرش اشک ریختم که چرا اینطور شد . حتی خودم رو بررسی کردم ببینم کم و کسر براشون نذاشتم . صبح و عصر جاشون عوض میکردم و غذا میدادم . اینقدر دست و پا زد و اینور اونور شد تا تموم کرد .

بعد دوستش دووم نیاورد. شاید از ما آدما هم باوفاتر بود . آخه خیلی باهم جور بودن همش جفت هم راه میرفتن و میخوابیدن. 

ما آدما چطور بعد عزیزمون دووم میاریم.  اونقدر گریه کردم که چشمام قرمز شد و سرم درد گرفت . دلم سوخت به حال اونایی که بعد عزیزشون تنها میشن چطور باید تحمل کنن .

شاید حال من برای بعضیا خنده دار باشه . خب یه جوجه ست مرد که مرد . چرا اینقدر بزرگش میکنی....

اما قصه اونا برا من یادآور زندگی آدمی خودمون بود. رفتن یکی و موندن یکی دیگه .

رفتنی که توش برگشت نیس . اونقدر دلت براش تنگ میشه که غیر دیدنش هیچی دلت رو آروم نمیکنه . دلتنگی خفه ت میکنه .

خدا صبر بده به هرکسی که تو این شرایط قرار بگیره ....

سال جدید و روال تکرار


کار و کار و کار

شام چیه ناهار چیه

بپز بشور ببر بیار .مهمون داری کن . پشت سر بچه‌ها هی جم و جور کن .

آب ماهی عوض کن هی نگرانش باش گرسنه نباشه و بمیره.

هی جای جوجه اردک های داداش کوچیکه رو عوض کن و هی غذا و آب بده .

آب بده به سبزه ها .

و خرید کن و بدو و بدو .

این تعطیلات منه.

چه تعطیلات دل انگیزی...