امروز صبح رفتم بازار ، یه سری وسیله کار لازم داشتم . چقدر همه چیز گرون شده . همه چه دو برابر و سه برابر .

ولی حالم کمی بهتر شد . دیشب تا صبح از ناراحتی گربه ، خوب نخوابیدم اصلا . دوباره هورمون هام ریخته به هم .

هی میخوام جلسه بعدی طراحی رو جور کنم ، هی نمیشه .

امروز با دیدن گربه حالم بهتر شد و خیالم راحت تر . تا رسیدم دم خونه ، بدو اومد طرفم . آوردمش داخل براش غذاش گذاشتم،  که راحت بخوره و کسی اذیتش نکنه . چقدر هم گرسنه بود بیچاره . بعد هم بردمش تو کوچه . خدا رو شکر دمش رو بالا میگرفت و فقط سر دمش انگار تاخوردگی پیدا کرده . دست که بش کشیدم ، آه و ناله نکرد و این منو خیلی خوشحال و آروم کرد . اصلا کوچه رو بخاطر دیدن اون خیلی دوس دارم و با ذوق وارد میشم . بیچاره انگار مثل خودم با هر دردی زود سازگار میشه . خدا خودش حواسش بهش هست و به بقیه دوستاش.  به مامانم گفتم براش بال مرغ کیلویی بخره که بپزم بذارم و بهشون بدم . البته نمیخوام بقیه رو بیشتر عادت بدم ولی گاهی میشه به اونا هم غذا بدم .


بازم دعام کنید .


نظرات 4 + ارسال نظر
خورشید چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 16:11

سلام
امکانش هست برای دیدن نمونه کارهاتون، آدرس پیجتون رو بذارین. البته اگه پرایوت نیست.
ممنونم
التماس دعا

بله حتما . محتاجیم به دعا

جیرجیرک خندان چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 01:00 http://physicsgod.blog.ir

خداروشکر که دوباره دیدیش.
بهتر شی زود ایشالا.
تو روزای محرم واست دعا میکنم.

ممنونم دوست من . انشاءالله شما هم حاجت روا بشید

مانا دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 08:39

سلام عزیزم
درباره ات چیزی نمی دونم
چند تا از پست هات رو خوندم
احساس کردم خیلی اذیتی
کتاب شفای زندگی لوئیز هی رو بخون. کمکت میکنه
و برای مشتری پیدا کردن برای طرحهای قشنگت از اینستا گرام استفاده کن ، موفق باشی

سلام دوست تازه وارد . ممنون از هم فکریت. فعلا که کارام تو پیج گذاشتم تا ببینم کی سفارش کار میاد

فرشته یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 22:55

گرونی که دیگه اعصاب نزاشته برامون عزیزم انشالله کار طراحیت جور میشه مواظب خودت باش خودتو درگیر نکن با گربه اونم خدایی داره

آره فرشته جان خودمم میگم اون خدایی داره . میخوام بیشتر ازش فاصله بگیرم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد