یه بوس بده ...

نشسته بودم رو صندلی اومده دم گوشم میگه میخوااام بوست کنم ، با یه لحن خجالت که انگار نمیخواد کسی متوجه رفتارش بشه ، من ذوق مرگ میشم چون واقعا خودمم دوسش دارم . 

برای اطمینان با لحن سوالی میگم میخوای بوسم کنی؟ سرش رو به علامت تایید تکون میده . ماسک میدم پایین میگم بیا ببوس . یه بوس کوچولو میزنه به گونه م . حالا من فرصت رو غنیمت میبینم و میگم حالا منم اجازه دارم بوست کنم ، بازم فقط سرش رو به تایید تکون میده و منم یه بوس کوچولو میذارم رو گونه کوچولوش . انگار گونه ش جای بوس بزرگتری نداره ... و یا بخاطر ملاحظات بیماری هر دومون میترسیم بوس بزرگتری به هم بدیم . 

چقدر درخواستش رو دوس داشتم و چقدر ذوق کردم . 


شاگردم یه دختربچه حدودا ۵ ساله ست با یه جثه کوچولو که بوسش رو به من هدیه داد . 



من هنوزم که هنوزه همه جا با ماسک میرم به غیر از پیاده روی ها . هربار با خودم تصمیم میگیرم که دیگه ماسک نزنم ، خبر افزایش پیک میشنوم و پشیمون میشم . همه این مدت من بی ماسک نبودم. الانم که سرما خوردم تو خونه و حتی شب که خوابم ماسک میزنم که مبادا اهل خونه مریض بشن ، اگه مریض بشن مشکلات خودم بیشتر میشه . 


نظرات 5 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 21 دی 1401 ساعت 08:42

سلام ساره جان مهربانم ان شاالله که الان بهتر شده باشید مواظب خودت باش ایمنی بدنت را بر اساس طبعت بالا ببر.دعایت میکنم که خوای مهربان بهترین ها را نصیبت کند

سلام مریم عزیزم خوبی؟
ممنونم
آره خوبم شکر خدا
بهترین ها برای تو هم عزیزم

همساده دوشنبه 19 دی 1401 ساعت 23:07

سلام
ساره جان اویشن رو به اضافه عنابی که نیم کوب کردی بزار خوب دم بکشه واسه سرما خوردگی خوبه.

سلام عزیزم
سرماخوردگی م خوب شد امروز شکر خدا

لی لا یکشنبه 18 دی 1401 ساعت 22:37

واای ساره جان...وقتی در دل بچه ها نفوذ می کنی، دیگه حرفی برای گفتن نمی مونه...انگار فقط این عشق هست که ردوبدل میشه...چند سال پیش که سابقه ام کم بود خیلی جوان بودم اول تدریس می کردم...همکارم سی سال سابقه داشت...تعدادی از اولیا فکر می کردند که چون اون معلم سابقه ی بیشتری داره بهتربتونه به بچه هاشون درس بده( البته شاید هم درست فکر می کردند) به خاطر همین می یومدند بچه ها رو از کلاس من می بردند و جا به جا می کردند...چند روزی از مهر گذشته بود که معاون زنگ آخر اومددر کلاس وگفت عاطفه( یکی از دانش آموزانم) با وسایلش بیاد بیرون...چند دقیقه نگذشت که عاطفه با چشمانی اشکبار برگشت...هرچی گفتم چی شده...چرا گریه می کنی، پاسخی نداد...اما بعد که از معاون پرسیدم چرا عاطفه با چشم گریون برگشت...گفتش وقتی اومد تو دفتر...فوری به باباش گفت خودت برو تو اون کلاس...من نمیرم اون کلاس ، چون خانومم رو دوست دارم وزد زیر گریه...اینقدر این دختر با محبت بود که من همیشه با دیدنش قند تو دلم آب می شد.

آره واقعا شیرینه .
بله عزیزم احساس و ارتباط بین آدما به سن و تجربه نیس ، یه سیگنال ار محبت و توجه منتقل میشه.
من بچه ها رو خیلی دوس دارم البته شیرین هاش

ماهش یکشنبه 18 دی 1401 ساعت 22:27 http://badeyedel.blogsky.com

مرسی بابت جوابتون
نه رابطه ی خودم رو میگم مثلا هر وقت میام دنبال اخبار و سیاست نرم باز یه چیزی پیش میاد که کشیده میشم سمتش

همینه دیگه آدما به چیزی جذب میشن که ازش منع و محدود میشن و بالعکس
برای منم پیش اومده ماهش جان
میام میخونمت

ماهش یکشنبه 18 دی 1401 ساعت 16:15 http://badeyedel.blogsky.com

میشه بپرسم احساستون چیه به کرونا؟ ترسه؟ یا چیز دیگه!؟
چون برای منم این اتفاق میفته نه رابطه با کرونا بلکه چیزهای دیگر
مرسی

اوایلش که مرگ و میر زیاد بود خب منم میترسیدم ، گاهی هم میگفتم کاش میشد من بگیرم ولی به بقیه سرلیت نکنه و ب بمیرم . بعدترها که دیدم خیلی ها مقاومت کردن ترسم کمتر شد . و میگفتم خب فوقش مثل بقیه منم میگیرم و خوب میشم و خدایی نسبت به اون چیزی که فکر میکردم و میگفتم کرونا بیاد اولین خونه ای که فوتی میده ماییم چون سیستم ایمنی مون پایینه ، اما اینطور نشد شکر خدا .
ولی با همکارا اصلا دست هم نمیدم ، تا همین الان تا جایی که میشه به بهانه کرونا با خیلیا روبوسی نمیکنم . شاگردام هم که اصلا ... هیچ ارتباطی برقرار نمیکنم که مریض نشن . اون روز شاگردم سورپرایزم کرد و چون واقعا دوسش داشتم همو بوسیدیم.
رابطه با چیزهای دیگر ...‌ رو خیلی نفهمیدم منظورتون چیه .
رابطه با آدما برام نسبی و دلی هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد