بقیه ماجرا

چقدر ساعت ها زود و تند میگذره برام ‌ . کل روز بدو بدو آخرش چند تا کار میمونه . گاهی از اینکه فقط ۱۲ ساعت روزه کلافه میشم و دلم میخواست بیشتر ازین تایم بم میدادن . 


این هفته بیخیال تکلیف طراحی هستم . اتفاقا درخواست  مرخصی  و انصراف دادم اما چون گفتن از گروه خارج میکنن و دیگه مطالب دستم نیس ، پشیمون شدم ‌ . اما فعلا به خودم با انجام ندادن طراحی ، و فقط حضور در لیست کلاس ، استراحت دادم . 


تا اونجا گفتم که دبیر هنر با دبیر هفتم دوستی زیادی دارن و همین باعث دلهره من شده بود که بخاطر عدم رضایت کامل این خانم و پسرش حالا بعد چند سال دستاویزی بشه برای سوسه رفتن علیه من . که البته اولش هم این خانم خیلی با من سرسنگین بود اما من که از هرگونه حاشیه ای دوری میکردم ، با ایشون هم خیلی محترمانه برخورد کردم . 

تا اینکه دو  سه ماه از مدرسه گذشته بود که همین خانم از من برای همون پسرش که الان کلاس نهمه ، خصوصی  خواست.  راستش خیلی تعجب کردم،  چون هم میتونست همون دبیر هفتمی ها رو بگیره و هم با پیش زمینه نامناسبی که از هم داشتیم ، این پیشنهاد یه جوری بود ، خب اگه من سالها پیش معلم خوبی برای پسرش نبودم ، پس حالا چرا منو انتخاب کرده ؟

ولی من قبول کردم . رفتم و پسرش رو درس دادم و ایشون کلییی تشکر کرد و حتی با اصرار هزینه رو پرداخت کرد ، پسرش امتحانش رو ۲۰ شد . به من زنگ زد و بازم کلی تشکر کرد . و بار دوم هم بازم ازم خواست پسرش رو درس بدم و بازم پسرش ۲۰ گرفت . نمره های قبلی پسرش حدود ۱۷ یا ۱۸ بوده ‌ . حالا نمیخوام بگم که من پسر رو صدرصد اوکی کردم یا معجزه کردم . 

گذشت و گذشت  تا اون روزی که رفتیم آبادان ، حرف ها از اینور به اونور رسید به کلاس های خصوصی  ، که همون خانم دبیر هنر گفتن که پسرش رو پیش من خصوصی میبره ، و اینجا بود که قیافه دبیر هفتم  تو هم رفت و با تاکید از من پرسید شما فلانی رو درس میدی ، گفتم بله و دیگه چیزی نگفتم . 

نگو ایشون تو فرصتی از دبیر هنر با حالت گله میپرسه که چرا برا خصوصی پسرت به من نگفتی ؟  و اولش خیلی با من سرسنگین میشه . اما من به رو خودم نیاوردم ‌ . 

یه جا هم که من و دبیر هنر شوخی میکردیم،  دبیر هفتم گفت میبینم که خیلی با هم صمیمی هستید؟

یعنی قشنگ معلوم بود داره حرص میخوره و اذیته.

من بودم حسادتم رو بروز نمیکردم . 

منم تو جواب گفتم خانم فلانی ، من این خانم رو سالهاست میشناسم نه الان که همکار شدیم . خانم هنر هم گفت آره سالها دبیر زبان دختر و پسرم بوده ‌ . 

روز بعد برگشت از آبادان،  خانم هنر به من زنگ زد و بابت حرف ها و سرسنگینی های خانم هفتم عذرخواهی  کرد و گفت نباید اونطوری  برخورد میکرده و انتخاب دبیر برای بچه م یه مسئله کاملا شخصیه و به کسی ربط نداره ‌ . 

منم گفتم هیج اشکال نداره،  من اصلا ناراحت نیستم ‌ . 

گفت من دیدم دمق شدی و حالت گرفته شد . منو ببخش که موضوع  پسرم باعث شد خانم هفتم جوری رفتار کنه که ناراحت شدی . بش گفتم اونقدر حجم خوشی م کنارتون زیاد بود که اون یکی دو بر خورد توش گم شده و من از هیچ کس ناراحت نیستم.  رب ساعتی حرف زدیم از اینکه من واقعا بدون پارتی اومدم و اصلا دلم نمیخواد کسی فکر کنه جاش رو گرفتم و حلالم کنه ‌ . ایشون هم گفت نه تو جای کسی رو نگرفتی و با قابلیت خودت سر جای خودت هستی ‌ . و اعتراف کرد که اولش نسبت به من یه مقدار جبهه داشته ولی  با صبر و پشتکار و متانتی که از من دیده ، کم کم ذهنش تغییر کرده . و رضایت بچه ها رو هم مطرح کرد و گفت واقعا خوش درخشیدی 

من کلمه ای حرف منفی نزدم . و واقعا از ته دلم هم ناراحتی از هیچ کدوم ندارم . با اینکه حرفاش همش تعریف و تمجید و تشکر از من بود ، و ابراز ناراحتی  از همکاری  که نسبت به من بیشتر باش بوده ، اما من خودم رو حفظ کردم ، و ورای ذهنم این بود که اینا اینقدر با هم دوست هستن مواظب باش چیزی نگی که بره بگه خانم ساره اینجوری راجبت گفته ، احتمال این رو دادم که بطور نرمال نباید پشت خانم هفتم رو به این راحتی خالی کنه و حالا بیاد اینقدر منو بولد کنه ‌ .  خلاصه کلی ابراز شرمندگی  و تشکر کرد و از کارم تو این یه سال تعریف داد و گفت همینطور قوی ادامه بده و از خودت ضعف نشون نده . 

من انرژی مثبت این مکالمه رو گرفتم . اما هیچ آتویی ندادم . و فقط حرف خوب زدم . و هیچ گله و ابراز نارضایتی  از کسی هم نکردم . 


بازم نمیدونم چند درصد ازین مکالمه عین احساس واقعی ایشون بوده و چند درصد احتمال تست کردن من یا آتو گرفتن از حرفام ‌. 

ولی من به جنبه های مثبت ش فکر میکنم و امیدوارم  بهترین ها برای هر کسی که زحمت میکشه ، پیش بیاد . 

حتی بش گفتم من اگه بخوام عقلانی فکر کنم و خودمو جای خانم هفتم بذارم ، شاید منم جبهه میگرفتم ، اما باور کنید من هیچ پارتی نداشتم و فقط دعوت به کار شدم و با روال اداری حالا اینجام . اگه زمانی حرفی پیش بیاد به ایشون بگید منو حلال کنه . که خانم هنر در جوابم گفت تو اصلا تقصیری نداری و بودن یا نبودن ما کاملا  به نظر ستاد مدارس غیرانتفاعی هست نه شخص همکار . 

و گفت من تا آخرش میخوام خصوصی های پسرم رو شما زحمتش رو بکشی

نظرات 7 + ارسال نظر
رضوان پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1403 ساعت 05:27 http://nachagh.blogsky.comy

این دوتا پست اخیرتان، مرا به فکر فرو برد که در کجا زندگی می کنیم.دنیا رو آب برده حاجی را خواب برده

بله متأسفانه

رضوان سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1403 ساعت 16:33 http://nachagh.blogsky.comy

خدا را شکر که محتاط ودانا هستی.

شیرین ۲ سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1403 ساعت 11:00

ضمنا حرف و کامنت عابر عزیز درسته

منهم قبلا اینطور فکر میکردم

اما دهه هاست که تدریس در ایران ، یک بیزینس جدی است، نه یک مقوله آموزشی

و خوب در فضای بیزینسی، دیگه همه چیز بیزانسی است، از جمله مختصات اخلاقی

پس یا نباید وارد این وادی شد، یا اگر میخواهی کمتر آلوده شوی نباید بهش بعنوان منبع درآمد فکر کنی

ولی اگر برای کسی شغل است، دیگر نباید فکر کند معلمی شانی متفاوت با مثلا کارمندی یا اشتغال در بازار آزاد دارد، چه خوشمان بیاید چه نیاید

آره بابا متأسفانه هیچی سر جای خودش نیس و فقط باید حواسم باشه موج منو نبره ، همیشه احتیاط کنم و از حاشیه دوری .

شیرین ۲ سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1403 ساعت 10:56

آفرین دختر با تدبیر

درایت یعنی اینکه گوشه ذهنت این است که چه احتمالات مثبت و منفی در یک رویداد است، اما دچار وسواس یا بدبینی نشوی

مثل کاری که شما در مواجه با دوستت کردی، یعنی قبول تدریس پسرش و بعد مدیریت کردن گفت و گوهای اخیرت

ضمنا یکی از کتاب های معروف در زمینه قصه " سفر قهرمان " ( گفتم قصه، چون من این چیزها را نه مطلق و همه گیر میدانم و نه فکت علمی) ، نوشته جوزف کمبل است
فکر کنم نسخه دیجیتالی و یا صوتی اش هم باید باشه
اگر تونستی عضو کانال تلگرام دکتر سرگلزایی بشو، یک وقتی فایل های صوتی خوبی در دسترس بود به طور رایگان از جمله این موضوع
ولی در سال‌های اخیر، محدودیت هایی برای دکتر و کانال ایجاد کردند، امیدوارم این فایل های صوتی هنوز باشند

مرسی عزیزم
آره واقعا خوب مدیریت کردم
اصلا نخواستم و نمیخوام تو جریان دعواهای زرگری و یا اختلاف ساختگی شون هم اصلا بازیچه بشم .
از کامنتت شات گرفتم ببینم کانال هست و فایل ها یا نه
ممنون

زینب دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 ساعت 20:54

خودت ماشاءالله بهتر به نتیجه رسیدی دیگه؛ زیاد جدی نگیر.
محیطهای کاری که از نظر جنسیتی یکدستن همه زن یا همه مرد معمولا از لحاظ روانی ناامن هستن یعنی در واقع ریسک بالاست معمولا زیرآب زنی و دوروریی و غیبت و اینا بیشتره.

ممنونم
تو ۱۴ سالی که تو زبانکده بودم اصلا محیط مون اینجوری نبود اصلا زیرآب زنی و حسودی به هم نداشتیم، رئیس و مدیر داخلی خیلی با شعور بودن . از وقتی اومدم قلمچی و امسال مدرسه ، این همه چیز شنیدم و دیدم و باورش برام خیلی سخت بود .
پس یه محیط هایی هم سالم هستن البته انگشت شمار

فرشته دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 ساعت 14:19

همه جا خاله زنک پیدا میشه
مطمنم بهترین ها نصیب قلب مهربانت میشه

ممنونم عزیزم

عابر دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 ساعت 00:09

میدونی به چی فکر میکنم اینکه مثلا مدرسه یه جای فرهنگیه آدمها باید یه جور دیگه باشن، مورال تر باشند، چطور این قدر بی اخلاقی توشون وجود داره ، ببین بعد ما انتظار داریم که یه جامعه روشنفکر و مترقی و بافرهنگ داشته باشیم . اینا همش دردِ

والا منم تو این محیط وارد شدم از خیلی حرفا تعجب کردم . همیشه محیط مدرسه و معلمی برام مقدس بود . اما اینجا هم مافیای اخلاقی هست . حسادت و زیرآبی زنی هست .
واقعا درده و ناراحت کننده ست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد