تنهایی بی لذت

دو روز که تو خونه تنهام با بچه‌ها،  فقط طراحی کردم و غذا پختم . راستش خیلی به دلم نچسبیده ، تازه وقتی امروز هم برنگشتن خیلی ناراحت شدم که چقدر بیخیال و خودخواهن.  شاید اصلا درست نباشه من راجب اونا اینطور حرف بزنم . اما کاری که با من خواسته یا ناخواسته میکنن هم اصلا درست نیست. 

نتونستم شرایط بیرون رفتن رو با دوستام اوکی کنم   . چون دو موردش سفر بودن ، یکی هم جور نشد .

غذا پختم ، خرید کردم ، جارو و گردگیری کردم با اینکه چقدر دستم هم درد میکنه .

دو غذای خیلی خوشمزه پختم . یکیش پاستا و پنیر و مخلفاتی چون قارچ و سیب زمینی.  و برای داداشم مرغ کباب کردم امروز .

فقط تونستم سریع بعد کلاسم برم کاری که تو دستمه پیش استادم رفع اشکال کنم وگرنه هیچ کاری برای بیشتر لذت بردن نتونستم بکنم . حتی چون کسی نبود کیک بخوره ، کیک هم نپختم. 

قراره فردا صبح راه بیفتن بیان . منم باید غذا بپزم که میان بی ناهار نمونن. 

توقع داشتم امروز برگردن . اما رفته بودن باغ و تفریح ....

اصلا کی فکر منه . من فقط خوبم برای نگهداری و پرستاری . من شدم نرده صعود برای تفریح دیگران . اگه من نبودم نمی تونستن اینقدر برن دنبال خوشی هاشون. 

ظهر قبل رفتنم کارای اورژانسی رو انجام میدادم این دو روز و خونه رو جمع و جور و چراغ ها را روشن میکردم تا شب که برمیگردم تقریبا یه رب به 9 ، مشکلی پیش نیاد .

صبح ها هم صبونه آماده میکردم و ناهار میپختم. 

همین

اصلا تفریحی نداشتم . اصلا من چطور میتونم ساعت 8.30 با مثلا دوستم برم بیرون تا حداقل 10 شب و تو فکر این دو تا تو خونه نباشم !!! من اصلا نمیتونم .


نظرات 5 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 15:04

تو خییلی به خودت فشار میاری دختر خوب
تو در این حد مسئول دیگران نیستی
اما از روی مهربانی این کارها را میکنی

نمیدونم چه کار کنم از دست خودم

ریحانه جمعه 16 شهریور 1397 ساعت 20:44

* جمعه 16 شهریور 1397 ساعت 20:26

اگر شما ازدواج کنید تکلیف خواهر و برادرتون چی میشه؟ محبت و وظیفه یک روز دو روزه. شما تولید مثل نکردید. پس وظیفه پدری که اینها را بوجود اورده چیه؟ ایمان و اعتقاد کجاس؟

پدر ما احساس مسئولیتی نسبت به ما نداره .
منم که ظاهرا خلق شدم برای خدمت به بنده های خدا نه ازدواج یا خوشی خودم .

ریحانه پنج‌شنبه 15 شهریور 1397 ساعت 23:11

و اما برای وقتایی که اقا و مامانت خونه نیستن، یادمه خواهرت بهت گفته بود با دوستات برو بیرون. لطفا ازشون بپرس ایا میتونن تا ۱۰ شب تنها باشن؟

لطفا بدون تفسیر جواب اونها رو بهم بده. اره یا نه. جواب تو رو نمیخوام ها. جواب صریح خواهرت را میخوام. اره یا نه.

آره. بم نمیگن نه . اما شانس من دوستام هیچ کدوم نبودن که بریم بیرون.

ریحانه پنج‌شنبه 15 شهریور 1397 ساعت 23:09

دختر گل، اولین کسی که باید به تو احترام بزاره خودتی. قبل رفتن نگفتی من دلم میخواد برم عروسی. پس لطفا وقتی برگشتن بگو دلم میخواست عروسی بودم. انتظار داشتم زودتر برگردین.

حرف برای زدن هست. حداقل تمامی این حرف ها رو به برادرت بگو. به یه نفر از اعضای خانواده بگو. لطفا بگو و این مشق را هم انجام بده. مرسی عشقم.

مرسی عشقم
از گفتن حتما بشون میگم . حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد