اسفند آتیشی

دوستان چند تا از کارای طراحی م گذاشتم ببینید.  الان دیگه رسیدم به آناتومی بدن و یه مرحله سخت دیگه رو وارد شدم . اونموقع جلو برادرم یا مادرم میشد بشینم دست و پا بکشم اما حالا دیگه نمیشه بدن های عریان بکشم وسط جمع . استاد من یه خانم جهت اطلاع . اما میگن برای یادگیری کشیدن حالتهای بدن باید از طرح های بی لباس استفاده کرد . حالا بگید دیگه من کجا برم نقاشی کنم . البته با همین اوضاع هم تونستم 8 مدل برای فردا کار کنم . هرچند دوس داشتم بیشتر کار کنم .

راستی اسفند اومد بازم و همون حس و حالهای همیشگی برای من تکرار میشه . حس های شیرین و تلخی که باهم مزه میدن . شیرین بخاطر نسیمی که حالم رو نوازش میده و تلخ بخاطر همه نگرانی های و دغدغه های مالی آخر سال . راستش باید حساب کتاب  عقب مونده کلاسای نقاشی رو تسویه کنم چون اصلا دلم نمیخواد سال رو با بدهی تموم کنم . دلم میخواد بی بدهی و سبک برم تو سال بعد . کاش جایی بود برم بگم اینقدر پول به من بدید هروقت داشتم بتون بدم و واقعا بی نگرانی کم کم پرداخت میکردم یعنی تاریخ و مقدار پرداخت برام تعیین نمیشد . داداشم 150 پول پیشم نگه داشته امانت گفت اونو برای خودت بردار من دیگه نمیخوامش اما بش گفتم اصلا اصلا . گفتم خودم هزینه هام جور میکنم . این داداشم که مشکل داره براش پول بی ارزش ولی دلم نمیاد ازش بردارم.  راستش راحت نیستم . برای سال جدید واقعا یه کفش لازم دارم چون کفشم یه طرفش کمی باز شده . البته اصلا وضعیتش وخیم نیس و هنوز نو هست اما بد نیس یه کفش دیگه بخرم که همش از یکی کار نکشم.  من چند تا کفش داشتم که پاشنه بلند بودن و وقتی کمر درد گرفتم منع شدم از پوشیدن شون و فقط این یکی مناسب بود . یکی از اون کفش ها رو دادم به اون خواهرم و یکی دیگه ش موند که دیگه نپوشیدمش.  من از خرید کفش و مانتو هم همیشه ترس داشتم و دارم چون کلی حرف میخورم که همه حقوقش میره برا کیف و کفش و مانتو .

بهرحال بیخیال من یه پارچه دادم برام مانتو  عید بدوزن یه کفش هم مناسب شرایطم گیر بیاد باید بخرم . یه کیف رو دوشی هم دوس دارم اما اونو جرات ندارم بخرم . البته همه اینا با احتساب اومدن پول تو دستمه که تا ته اسفند منتظر حقوق بمونم . یا فعلا قرض کنم و حقوق گرفتم بدمش. 

من معمولا عیدها خرید نمیکنم چون اینجا خیلی قیمت ها بالاست.  ولی اونروز یع مانتو دیدم خوشم اومد طرف گفت 180 تومن . قیمت درکل نسبتا بد نیس ولی من امسال شرایط مالیم مثل سالهای قبل نیس . چند سالی هست که دیگه اسفند خرید نمیکنم و فاکتور میگیرم یا فقط موارد خاص رو میخرم . مانتو هم معمولا میدوزم چون مناسبتر درمیاد برام .

باید اسفند رو یه جوری بپیچونم که چیزی ازش نمونه برا سال جدید . باید سبک بشم برای سال بعد .

تا ببینم چقدر از پسش برمیام.

خیلی دلم میخواد برای عید خودم شیرینی بپزم.  پارسال شیرینی نخودچی و میکادو و برنجی درست کردم . چه کیفی داشت . کلی مهمونا ذوق کردن . دوس دارم امسال هم بپزم . چند مدل شیرینی مد نظرم هست ولی از عروسی تا حالا یعنی از آذر تا حالا آقا از خونه جایی نرفته و من نتونستم هیچی بپزم . بعید هم میدونم تو این مدت بره بیرون . ولی شاید اگه بقیه ساپورتم کنن بیخیالش بشم و دزدکی تا جایی که میشه یه چیزایی بپزم   .

بازم دوستون دارم.

نظرات 5 + ارسال نظر
ماه ترنج سه‌شنبه 8 اسفند 1396 ساعت 19:59 http://ilovelife.blogsky.com

عزیزم چندتا پیشنهاد داشتم برات...شما که خداروشکر نقاش خوبی هستی و حتما هم هنرمندی برای اینکه خیالت از هزینه هات راحت بشه میتونی کلییییی کار دستی انجام بدی و بفروشی
البته این یه پیشنهاد بود چون نزدیک عیدم هست...
انشاءالله موفق باشی

ماه ترنج جان راستش هنوز من اونقدر حرفه ای نشدم و اینکه چون شهر کوچیکه هر کاری تقریبا اشباع شده و دلم نمیخواد کسی فکر کنه دارم از کارش میبرم. حالا تا برسم به چهره دوستام گفتن ما بت سفارش کار میدیم . مرسی از همفکریت

طلوع ماه یکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت 18:26

انشالله بتونی کارهایی که تو ذهنت هست رو به سرانجام برسونی.
تو واقعا بدون اغراق هنرمندی.
من خیلی دوست دارم یه کار هنری و دستی رو یاد بگیرم و انجام بدم.
هنر مثله غذا می مونه برای روح آدم.

وقتی دوس داری حتما دنبالش برو . نهایتش برا دخترا همزمان کلاس بگیر حالا یا همین نقاشی یا چیز دیگه . ولی کلی حالت خوب میشه و به همه چی می ارزه. مرسی از حسن نظرت

سلام دختر هنرمند
منم دلم تغییر میخواد... اما بزرگترها... بخصوص مامان باباها... سالها به سبک خودشون و با وسایل و نوع نگرش خودشون زندگی کردن و گاهی خیلی سخت راضی به تغییر میشن... منم باهاشون از این دست مشکلات دارم... فقط چیزی که هست من همیشه نیمه پر را میبینم و چیزی از اون سختی ها نمیگم
پدر و مادرم خیلی مهمون دوست دارن... اما آرام آرام هردو به سنین میانسالی رسیدن (دوست ندارم بگم پیری) و براشون خیلی کارها سخت و سخت تر شده... ما از طرف پدری خانواده پرجمعیتی داریم و این رفت و آمدها بیشتر فامیل درجه یک پدر هستند و این به نظرم خیلی خوبه

بله واقعا درست میگی . ایجاد تناسب بین دو نسل از فکرهای متفاوت کار سختیه مهم اینه که آدما در هر صورت از وجود هم لذت ببرن . تو که آخر حوصله و مهمانوازی هستی تیلو جوووونم

چه دل بزرگی داری
آفرین
واقعا برای اینهمه انرژی و حس زندگی بهت تبریک میگم
متتظر خبرهای روز به روز اسفندت هستم

انشاءالله خبرای خوب برا همه باشه . همه مون بش نیاز داریم

زهرا شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 05:49 http://khunamun.com

نقاشی هات عالی بود عزیز دلم.
تو دلم گفتم چه خوووبه تو مدت کم انقدر حرفه ای میکشه. خدا رو شکر. خوشحال میشم از اینکه سر خودت رو با یاد گرفتن هنر به این با ارزشی گرم کردی و از لحظاتت انقدر خوب استفاده میکنی. باشگاه میری. آموزگار زبانی. کار خونه انجام میدی. شیرینی و کیک خوب بلدی.
تو خیلی خوب قدر لحظات رو می‌دونی. بهت تبریک می‌گم جانِ دلم.

بله زهرا جان من عاشق نقاشی و شیرینی پزیم. تو نقاشی دستم پر تر از شیرینی پزیه. البته خیلی دوس دارم شیرینی پزی هم کلاس برم . ولی خب ...
فعلا دارم کلی از نقاشی لذت میبرم . مرسی از همه محبتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد