پل نیستید سد هم نباشید

بعضی از آدما پل که نیستن هیچ سد بزرگی هم سر زندگی هستن . اینقدر از این آدما بدم میاد که خدا میدونه .

کسی که تو روت بایسته و بی چشم و رو حرفی بزنه که درست دست بذاره رو زخمت، درست جایی نمک بپاشه که تا جگرت بسوزه. 

هییییییچ وقت برام حامی و پل پیشرفت و سکوی پرتاب نبوده و نیست.  همیییییشه فقط سد بوده و مانع شده .

مانع از هر چیزی که باعث خوشحالی و آرامش بشه .

یه آدمایی که از زمین خدا هم نمیبخشن چه برسه از جیب .

ولش کن بیشتر نمیگم که بیشتر بعدها پشیمون نشم .

من حتی تو ناراحتی و عصبانیتم هم فکر روزایی رو میکنم که پشیمون نشم . هرچند که الان کاملا حق با منه   .

تو جا و نقطه ای از زمان که حجاب اجباری موضوع و دغدغه اصلی اجتماع میشه . من تو خونه ای زندگی میکنم که سالهای سال روسری از سرم نیافتاده.  سالهای سال تو حصر خونگی هستم .

سالهای سال نتونستم انقلابی کنم . سالهای سال که رعیت بودم و بی اختیار .

هی میگم بس ولی باز کلمات بیشتری از کیبورد و انگشتام و ذهن غم گرفته م ، تراوش میکنه . به حدی که کلمات با عجله جای هم رو میگیرن و بعضیا میرن آخر صف .

جایی که یه سری از دخترا ، پدر میشه اسوه و حامی و عشششششق، من فقط با حسرت گوش میدم و با شرمندگی سرم رو پایین میندازم. 

زورم میاد هم گاهی از کسانی که بدون اینکه آنور سکه رو ببینن یه جا حکم صادر میکنن که نه پدر بهترین است و دیگه تکرار نمیشه ...

دیگه بس من میرم ...

نقطه درجا

دیروز دوستم زنگ زد که یه نفر یه دفتر شاتل رایتل راه انداخته نیرو میخواد بیا تو برو . صبح از 9 تا 12 و عصر از 5 تا 9 شب . حقوق هم حداقل 600 و امکان افزایش حقوق و دادن بیمه هم داره .

پولش خوب بود ولی هرچی فکر کردم نتونستم تصمیم بگیرم . اگه میرفتم باید تمام روز و وقتم رد به کار سر میکردم و همه علایق و سرگرمی ها و یوگام میذاشتم کنار . تازه ممکن بود خیلیا بخاطر کار تو مغازه ای که تو بازار هست ملامتم کنند . و همین حالا هم بم گفتن گول پولش رو نخور معلوم نیست تا کی تو رو بخواد . و اینکه پرستیژ کاری الانت خیلی بهتر از منشی بودنه.  حق میدم به یه سری از افکار اطرافیانم.  اما ناراحتم از اینکه همیشه در ارتباط با دیگران و با توجه به نظر اونا تصمیم خودم رو جور میکنم . یعنی برای رفتن و نرفتن خودم رو با شرایط دیگران سازگار میکنم .

دوستم گفت تا کی میخوای فرصت های خوب زندگیت از دست بدی . گفتم تا دم مرگ ...

اگرم میخواستم برم باید به زور آموزشگاه رو قانع میکردم که جام نیرو بیارن و معلوم نبود که خودم هم بتونم و دلم بخواد باشون کار کنم و شرایطش واقعا از داخل هم مناسب من باشه یا نه . ترسیدم نقد رو ول کنم به امید نسیه و بعد از اینجا رونده و از اونجا مونده بشم . خلاصه بش گفتم نمیام .

خیلی ناراحت شدم که چرا هیچ جوره نوع زندگی من تغییر نمیکنه . نه ازدواج خوب و نه شغل و درآمد خوب . همیشه باید با نگرانی از فردا زندگی کنم و همیشه دغدغه های مالی داشته باشم .

امروز صبح بلند شدم و بیزار بودم از انجام همه اون کارای تکراری   . دست و کتف و گردنم عصبی درد میکرد . و حوصله هیچ کس رو نداشتم . اما به زور بلند شدم کارام کردم . به زور باشگاه رفتم . به زور کار خونه کردم و به زور آموزشگاه رفتم . دلم میخواست کرکره زندگی رو برای همیشه بالا بکشم . دلم پر از آرزوهای کوچک و بزرگه . شاید این جمله تو این وبلاگ بارها تکرار شده باشه . اما واقعیت تلخی ست که تغییر نکرده .

دلم یه سفر تنهایی میخواد. .. دلم رفتن و برنگشتن میخواد...

من و نقاشی

این هفته تقریبا همش به تعطیلی گذشت بخاطر شدت گرد و خاک

 . خیییلی هوا بد بود . منم تو خونه حوصله م خیلی سر میره و حالم بد میشه .

تابلو رنگ روغن رفت تو دوره چهارم.  هنوز هم پول دوره سوم رو ندادم.  نگرانی مالی م زیاد شده . چون پول کلاس طراحی رو هم کامل ندادم . درحال تمرین کشیدن ژست های مختلف دست هستم . خیلی حس خوبیه که بتونی ژست های مختلف رو بکشی .

کار نقاشی علاقه و حوصله و تمرین زیاد و البته پول میخواد .

استاد رنگ روغنم اونقدر از پیشرفت کار راضی و خوشحاله که میگه میتونی تابلو رو بفروشی.  راستش حرفش کلی ذوق زده م کرد . این یعنی کار منو در حد فروش دیده . گفت من تو پیج خودم میذارمش.  تو خودت هم تبلیغ کن . با اینکه خیلی دوسش دارم و کار حرفه‌ای اولم هست اما اگه فروش بره خیلی خوب میشه . اینطوری دستم باز میشه برای کارای بیشتر . به استاد رنگ روغن گفتم بعد این تابلو دیگه نمیام . کلی ناراحت شده و گفت حیف این همه استعداد که استفاده ش نکنی.  گفت اگه مسئله پوله اصلا فکرش نکن . و واقعا بی تعارف چند بار بم گفته.  اما بالاخره که باید پول رو بدم ... تحمل بدهی به خواهر برادرم رو ندارم چه برسه به غریبه.  فعلا تا تموم بشه ببینم چی میشه . آخه هزینه هام خیلی زیاده هربار یه چیزی لازم دارم . دیگه پول اصلا پیشم نمیمونه.  خودم خیلی دوس دارم ادامه بدم اما پول و مشکل نگهداری بوم ها کارم رو سخت میکنه . حالا توکل به خدا. . .

من خووووبم

من خوبم .

مشغول طراحی های آناتومی دست هستم . خیلی جالبه که میتونم ژست های مختلف دست رو طراحی کنم .

امروز باز رفتم یه سری وسیله کار خریدم و یه قوری دمنوش هم برای مربی باشگاه. 

هوا به شدت خاکیه.  چند روز تعطیل بودیم.  گناه داریم ولی کسی نیس به دادمون برسه . چند روز همش سردرد میگیرم نمیدونم بخاطر آلودگی بسیار بالای هواست.