برای دوستان خوبم

از محبت همه تون ممنونم که اینقدر بم انرژی میرسونید. 

میخوام کمی از حس تجربه های جدید نقاشی م بگم .

میخوام بتون بگم که من برای ایجاد کوچکترین تغییری تو زندگیم جریان سختی رو پیش میبرم . مثل پوست انداختن درد داره و سخته . اما هر طور شده شرایط رو ردیف میکنم یعنی تمام تلاشم رو میکنم . چون واقعا نتونستم شرایط دیگه رو عوض کنم . و به چیزای دیگه نرسیدم .

وقتی فکر کلاس نقاشی به سرم افتاد گفتم همین دو هفته که ترم تعطیله میرم . ولی از آخر شهریور تا الان ادامه دادم . سخت رفتم و سخت اومدم . سخت وسایل کار خریدم و سخت تونستم کار کنم . نگران ملامت ها بودم و البته هستم .

هنوز هم دزدکی کار میکنم . هنوز هم راحت نیستم .

اما غرق رنگ و کار که میشم دنیا رو با همه غصه هاش فراموش میکنم . اصلا زمان رو نمیفهمم کلی لذت میبرم . دلم نمیخواد از کار دست بکشم . حالم کلیییی خوب میشه . درمانی میشه که هیچ دکتری بم نمیده .

ازتون میخوام البته از اونایی که میگن نمیشه . تو خودتون بگردین و علایق و استعدادهاتون رو پیدا کنید . براش وقت و انرژی بذارید و تو این زندگی سخت کلی ازش انرژی بگیرید .

از دنیای غصه بکنید و وارد کار دلی بشید .

باور کنید تو شرایط سختی که من دارم اینجور تغییرات برام مثل معجزه کردنه. 

حالا هم با بدهی و با تمام سختی هاش ادامه میدم .

تو سن 35 سالگی آرزوی دوران نوجوانی م رو محقق کردم . دییر شد خیلی دیر . همش منتظر بودم تو بهترین وضع پیش بیاد اما نیومد.  ولی بلند شدم تو همین شرایط سخت جورش کردم. 

مواظب باشید براتون زود دیر نشه . کاری رو که تو این سن کنونی تون باید انجام بدید رو به سالهای دیگه موکول نکنید .

من دارم از سخت ترین شرایط و دردناک ترین نقطه هستی به خودم فرصت شاد شدن میدم . خیییییییییییییییییییییلی سخت .

براتون بهترین ها رو میخوام .


پیش به سوی رنگ روغن

دستم تو کار طراحی تا همین الان فقط 4 کار آماده کردم و حداقل تا شنبه 10 تا کار باید انجام بدم . رنگ روغن هم انشاءالله چیزی پیش نیاد از فردا شروع میشه .

وقت کم میارم همش مخصوصا اینکه تو هر شرایطی نمیتونم کار کنم چون خیلی سوال جواب میشم یا حتی ملامت. 

کاش اینجا جایی بود برای این جور کارا. 

اینم وسایل رنگ روغن


اینم نتیجه کار آبرنگ

نتیجه کار نهایی آبرنگ بعد از تقریبا یک مااااااه. 

و شروع دوره طراحی . طرح رنگ روغن رو هم باید بکشم که بریم برای کار.



وقت نمیکنم بیام پست بذارم.  حالم بهتره . اما از پریروز کلیه هام سرما زده بود و درد داشتم . هوا یه هفته بیشتر شرجی شده عین تابستان.  کولر روشن کنیم سرد میشه نکنیم آبپز میشیم.  پاییز تموم شد و خنکی ندیدیم.  منم هی گرم و سرد میشم و این خوب نیس .

امروز شروع کلاس طراحی بود البته نه اون جایی که شروع کرده بودم چون اون خانم طراحی آموزش نمیده مجبور شدم برم جای دیگه و زمانش محدوده چون آموزشگاه هست و نمیشه تایم ها جابجا کرد . امروزم از قبل قرار بود برم برا عروسی پارچه بخرم و خیاط لباسای قبلی رو پرو کنم . طراحی از 9 شروع میشد تا 11 اما بخاطر کارام مجبور شدم فقط تا 10.15 بمونم و برم بازار . ولی خیییییییلی کیف کردم اصلا عاشق این کار شدم . وارد کار که میشم زمان برام مفهوم نداره و کلی لذت میبرم.  دلم نمیخواد تایم تموم بشه . تو این محل اگه غیبت کنم جبرانی نداره و پای خودم نوشته میشه زمانش مثل امروز که با اینکه یه ساعت بیشتر نموندم اما دو ساعت پام نوشته شد .

پارچه ها خریدم و رفتم خیاط . تند تند دو لباس قبلی رو پرو کردم و درباره لباس عروسی حرفامون زدیم تا برای پرو خبرم کنه .

راستی طراحی هفته ای یه جلسه ست ولی باید تا شنبه بعد حداقل 10 تا کار از رو مدل زنده بکشم و براش ببرم خدا کنه برسم. 

همش به خودم میگم من چرا سالها قبل یا زودتر این کارو شروع نکرده بودم . اوضاع مالی هم ناجور اما من ادامه میدم.

پرستار مریض

تقریبا یه هفته ست سرما خوردم . اینجا هنوز هوا کولر لازمه.  چند روزه که شرجی تابستون شده . کولر خاموش و روشن میکنیم . یه بار گرم میشه یه بار سرد .

خواهرم هم سرما خورده و شبا همش بخاطر کارش بیدار میشم . پریشب تا صبح نخوابیدم . من حتی مریض هم که میشم استراحت ندارم . کلافه و شاکی میشم اما چه فایده .

کار آبرنگ رو به اتمام و من با زرنگی جلوی رفتن تو دوره دوم برای یه کار رو گرفتم که هزینه اضافی ندم .