فعلا کار تو سفیر داره خوب پیش میره. دارم با بچهها ارتباط بهتری میگیرم.
راستش واقعیت اینه که من یه معلم سخت گیرم . اینطور که این سالها بم یه جورایی منتقل کردن. و همه میگن درس دادنم عالیه ولی باید کنارش یه جوری رفتار کنم که بچهها خسته از درس نشن. هفته پیش مسئول سفیر خیلی از کارم تشکر و تعریف کرد و همونجا گریزی زد به این مسئله که باید جذب بهتری داشته باشم منم حساب کار اومد دستم .
حالا بذارید بگم سخت گیری من از چه نوعیه. یه وقت فکر نکنید پاچه میگیرم سرکلاس. مثلا من سعی میکنم کامل سر کلاس انگلیسی صحبت کنم که شاگردان خیلی دوس ندارن . مثلا من تکلیف رایتینگ یا اسپیکینگ میدم که بازم شاگردا دوس ندارن . مثلا فعالیت کلاسی خیلی برام مهمه که شاگردا دوس ندارن. نظم کلاس خیلی برام مهمه که شاگردا دوس ندارن .. .
حالا شما بگید آیا من اینقدر سخت گیرم؟
دلم میخواد وقتی دانش آموز از کلاسم میره بیرون یه جمله اضافه تر از جلسه قبل یاد گرفته باشه .
ولی متاسفانه شاگردا یه معلم میخوان آزاد بذاره هرکار خواستن بکنند و هر کار نخواستن نکنن.
موسسه هم فقط و فقط دنبال جذب و موندن دانش آموز تو زبانکده ست اونم به هر قیمتی.
حالا منم از آنروز که مسئول محترم تذکر محترمانه داد . سعی کردم آسون گیرتر بشم . مثلا تکلیف انجام ندادن گیر نمیدم . بی نظمی کردن تحمل میکنم . و باشون بیشتر بگو بخند میکنم .
تعداد دانش آموز هام هم زیاد شده فکر کنم الان 18 نفری شدن . و حرف زدن شون کلاس رو شلوغ میکنه ولی من تحمل میکنم .
یه وقتایی زوره تحمل این شرایط.
تو سفیر مسئول آموزشگاه یه خواهر و برادر هستن که من از اول نمیدونستم. فکر میکردم فقط همون خانم هست که با من تماس گرفت و روال کار رو پیش بردیم با هم . اما بعدش برادر هم پیداش شد . تذکر اون شب رو برادره داد .
اما دیشب خواهره اومد سر کلاسم که کارم رو از نزدیک ببینه. غیر احوال پرسی اولیه حرف خاصی نزد . و رفت .
یکی از بچههای یوگا اونجا تازه مشغول شده که منم خبر نداشتم تا بعد که اونجا دیدمش. خواهره به این دوستم گفته بود فلانی (یعنی من ) آکادمیک و دانشگاهی درس میده . راستش ذوق کردم و این نشون میده که از کارم خوشش اومده . البته رئیس اون موسسه یعنی زبانکده سیمین هم سالها پیش که اومده بود سر کلاس آبزرو کنه همین حرف رو زده بود .
از این به بعد خواهره رو خانم ح و برادره رو آقای ح مینامم که بدونید کی به کیه. خانم و آقای ح که مسئول سفیر هستن.
موفق و شاد و سلامت باشید.
راستی یادم رفت بگم . سفیر محیطش تو دانشگاه امیرکبیر راه اندازی شده یعنی مشترک کار میکنن. خیلی محیط بازی داره. گیاه و حوض و نیمکت داره . دیروز زودتر رفته بودم و نشستم اونجا خیییییییلی حس خوبی بم داد . یاد شیراز افتادم . یاد دانشگاه خودم افتادم . کلی لذت بردم استرس متلک خوردن از آدمای بی فرهنگ رو نداشتم . خیلی خوب بود . محیطش رو خیلی دوس دارم .
عزیییزمممممم. چقدر برات خوشحالم که حالت خوبه.
راستش نه تو سخت گیر نیستی. منم کلاس زبان میرفتم تیچرهامون کلا انگلیسی حرف میزدن و ما هم مجبور بودیم همون باشیم. رر واقع اول کلاس میگفتن اینجا ایران نیست، هم کلاسی ها و استادتون فارسی زبان نیستن. باید بتونین انگلیسی تو کلاس ارتباط بگیرین در غیر این صورت هیچی یاد نمیگیرید.
کاش تو تهران بودی یا من اونجا بودم باهات خصوصی کلاس ورمیداشتم یکم راه بیفتم حالا که دارم میرم.
بهت تبریک میگم که انقدر تبحر و تجربه و سواد داری که میگن دانشگاهی و اکادمیک تدریس میکنی. تو یکی از بهترین دوستای منی که بهت افتخار میکنم.
وای زهرا عزیزم چی بگم . واقعا خیلی خوشحالم که میگی یکی از بهترین دوستات هستم و بم افتخار میکنی . ممنون عزیزم. بخدا نمیدونم چی بگم . انشاءالله هر جا هستی بهترین اتفاقات زندگی برات رقم بخوره . شاد و سلامت باشی.
اینجوری که میگی معلومه که یه خورده سخت میگیری دوستم.
حق دارن بنده خداها
بنظر من اگه جو کلاس شادتر و صمیمی تر باشه راندمان کار هم خود به خود میره بالا.به شرطی که بچه ها دیگه زیادی صمیمی نشن.
دانش اموزهات تو چه سنی هستن؟
جدی وای بر من . بین 13 تا 15 سال 17 ساله هم دارم
موفق باشی دوست خوبم
تو لایق بهترینهایی
وای ببین کی اومده خدا را شکر. تو خوبی؟
http://blogsazan.com
ثبت وبلاگ رایگان در سیستم وبلاگ دهی بلاگسازان
(از طریق پیامک و بدون اتصال به اینترنت در وبلاگ خود مطلب منتشر کنید )
با امکان پشتیبان گیری از تمامی مطالب وبلاگ و ذخیره آن در رایانه شخصی خود