زندگی نباتی

سالهاست که من و خانواده م وارد یه زندگی نباتی شدیم که چند وقته شدتش رو بیشتر حس میکنم . یه جور روتین خشک و بی جون و بی روح که فقط صبح رو به شب و شب رو به صبح تبدیل میکنه . هیچ اتفاق مثبت و قشنگی تو زندگی هیچ کدوممون نمیافته. فقط میخوریم میخوابیم.  سیر نزولی داریم و این خودش یه تغییره.  روز به روز توان جسمی کمتر و کمتر میشه و باری که رو دوش افراد دیگه سنگین و سنگین تر میشه . دارم این روزها در اوج افکار بد سیر میکنم . دسترسی به گاز متان رو تو گوگل سرچ میکنم . اما هنوز نفهمیدم چطور میشه بش دسترسی یافت . دارم به بودن های خدا شک میکنم چون خیییییییلی وقته که نیستش.  چرا بنده ش رو خلق میکنه و اونو تو عذاب میندازه.  اگه دوسش نداره و براش رفاه و سلامتی نمیخواد خب چرا خلقش میکنه .

چرا من باید به اجبار تن به این زندگی بدم . چرا نباید کمترین رفاه رو داشته باشم .

یا برنامه ماه عسل افتادم که چقدر امسال تاسف برانگیز و ناراحت کننده بوده . علیخانی هرچی بدبخت بیچاره تو ایران جمع کرده نشون داده . یه بار یه برنامه نگذاشتم که دلت وا شه . تازه من خیلی پاش نمیشینم اما موضوع دستم میاد.

دارم پیگیری میکنم برم یه آموزشگاه دیگه که دستمزد بیشتری میده . امیدوارم درست بشه .

راستی گفتم امیدوارم. ....

چقدر زندگی بی امید و آرزو زشت و طاقت فرساست.  و من دیگه نه امیدی دارم و نه آرزویی.

و باز هم راستی ....

دختر خواهرم ( که البته این چندمین مورد هست که از من خیلی کوچکترند و ازدواج میکنند) داره به سلامتی در شرف ازدواج قرار میگیره.  دیروز رفتن آزمایش.  این بار ناراحت نشدم . اما سرکوفت جدیدی در راه دارم از جانب پدر .

یه روزی یه جایی خوندم که یه نفر نذر کرده بود یه دختر رو خوشبخت کنه . یعنی باید دختر مورد خاص بود و مثلا زندگی خوبی نداشته باشه و طرف بره خواستگاری و اونو بگیره و جبران زندگی سخت رو براش کنه و خوشبختش کنه . و رفت و دختره رو گرفت . حالا شاید یکی بگه خب چه فایده این ازدواج بیشتر حالت معامله داره ،چه فایده اگه برا دلش نرفته باشه ،چه فایده اگه فقط پای منفعت و نذر و ثواب درمیون باشه . اما برای من کار اون پسر خیلی ارزشمند بود . و مطمئنم پای دلش هم در میون بوده که پیش رفته .

کاش منم نذر کسی بودم .

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم جمعه 2 تیر 1396 ساعت 14:21

سلام عزیزم.اول اینکه هر که در این بزم مقرب ترست جام بلا بیشترش میدهند.دوم اینکه ماها که ازدواج کردیم چه گلی به سرخودمون زدیم درصد زیادی از ما زندگی خوبی ندارند و ادای زندگی را در می اورند از جمله خودم ولی با این وجود به خودم قول داده ام ازاین لحظه هر وقت بیادت افتادم به نبیتت دعا کنم تا ان شاالله بخت خوب و مرد خوبی گیرد بیاید تا جبران خوبی هایت را در قبال خانواده ات بکند.به امید ان روز

ممنونم مریم جان .امیدوارم شما هم کنار همسر خوشبخت باشی. اما رفتن این مسیر بهتر از نرفتنش. تا حد زیادی برات استقلال میاره. اگرم جدا شدی دیگه بهت هزار جور انگ نمیزنن. مخصوصا این پدری که من دارم .

مونا پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 23:32

سلام دختر
ناراحت شدم
دلم نمیخواد اینقد حس بد داشته باشی
هممون ی زمانایی این حسارو تجربه کردیم البته
خستکیات میرن انشالله،یا عالمه اتفاقای خوب میان بجاشون انشالله

سلام عزیزم ممنونم

عابر پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 20:28

عزیزم سلام. ببخش ولی من فکر میکنم شاید بهتر باشه که خودتون هم موقعیتش رو برای ازدواج فراهم کنید مثلا اینکه شما خواهر و برادرتون رو نگه می دارید بقیه فکر میکنن قصد ازدواج ندارید کسی رو معرفی نمیکنید. به چند تا از دوستهای نزدیکتون بگید که قصد ازدواج دارید و منتظر مورد مناسب هستید به کسایی که از قضاوتشون نمی ترسید بگید چون به هر حال تو فرهنگ های سنتی خلاصه یکی باید یکی رو معرفی کنه دیگه. موفق باشی و امیدوارم عید فطر سال بعد من نباشی و ما باشی

سلام دوست عزیز. والا چی بگم . من که قصد ازدواج دارم و اینو همه میدونن. اما شاید بخاطر اینکه خواهر برادر مریض دارم کسی سراغم نمیاد . دیگه چکار کنم . ممنون از دعات .

نگین پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 11:28 http://everythingisok7.blogsky.com

بارها به سمت خودکشی رفتم، حتی به وجود خدا شک کردم. به مهربونیش شک کردم. بارها و بارها تلاش کردم و شکست خوردم. حتی ناامید شدم. هنوز که هنوزه خیلی چیزا عذابم می دن. هنوز گاهی با این که به خدا قول دادم ناشکری نکنم اما گاهی از ته قلبم آرزوی مرگ می کنم چون گاهی واقعا تحمل زندگی سخت می شه. راستش حتی این روزا هم برای من اصلا روزای آسونی نیست، اما خب آدما کم کم یاد می گیرن چطور باید زندگی کنن. یاد می گیرن قوی بودن رو. نمی خوام شعار بدم اما چیزی که بعد از تحمل کردن همه ی مشکلاتم فهمیدم اینه که خذا کسی نیست که مسئول عذاب و پاداش ما باشه، اون بیشترشبیه یه دوسته که باید صمیمانه باهاش رفتار کرد. امیدوارم روزای خوبی رو پیش رو داشته باشی!

من خیلی خسته شدم از همه کس از همه چیز. خودکشی عرضه میخواد من ندارم . البته بارها بش فکر کردم فقط درهمین حد . ممنون از همدلیت

محمدعلی پنج‌شنبه 1 تیر 1396 ساعت 10:42 http://www.qomboy.blog.ir

سلام ... با مطلبی به عنوان « مایوهایتان را بپوشید!!!» به روزم ... ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد