دختر شیرینی فروش

اولین سری کارهای شیرینی م کاملا فروش رفت . البته 6 تا بسته بندی داشتم که یکی یکی فروش رفتن و امروز آخری ها یکجا فروخته شد. دیگه اگه کسی سفارش بده درست میکنم براش . چون نمیتونم هزینه کنم و بعد رو دستم بمونه . تا ببینم چی پیش میاد. تجربه شیرینی بود . یاد دختر شیرینی فروش افتادم وقتی که چند روز پیش کارام بردم بازار و به چند جا نشون دادم.  بر خلاف تصورم برام کار سختی نبود . کسر شان هم نداشت . تازه به پشتکارم احسنت گفتم. البته تو بازار کسی نخرید.  و فعلا همه مشتری هام دوستام بودن.

زور ...

هر وقت یه راه یا یه دلیل برای بهتر کردن حالم پیدا میکنم و به امیدهام چنگ میزنم که سر پا بشم و ادامه بدم . آقا میزنه تو برجکم و آوارم میکنه تو خودم . از 12 فروردین گیر داده که به یه خواستگار که هیچ به هیچ جواب مثبت بدم . طرف حتی یه امتیاز هم نداره آقا شده کاسه داغ تر از آش . یه توجیهاتی داره که روم نمیشه بنویسم . واقعا برا کوته فکری و این همه بی مهریش متاسفم.  امشب گریه کردم و گفتم بخدا اگه کله کنم و مجبورم کنه میرم و دیگه پام تو این خونه نمیذارم با طرف تو یه اتاق خودم رو حبس میکنم و فرض میکنم تو گورم.  گفتم دیگه فکر میکنم پدرومادر و خانواده ای ندارم.  بخدا روم نمیشه بگم پسره چی به چیه . آخه به این میگن پدر... صبح تا شب میره میاد تکه میزنه . البته برادرام میگن تو نگران نباش و نمیتونه مجبورت کنه . اما من ازین ناراحتم که چرا اینقدر براش بی ارزشم.  چرا اینجور میکنه . ازش خیلی دلگیر و شاکیم خیلی .

استارت اول

بالاخره دست به کار شدم . شوگر کوکیز درست کردم و با رویال آیسینگ تزیین کردم به نیت فروش . دیروز از صبح تا ساعت 4 سرپا بودم تا تموم شد . فعلا فقط یکیش فروش رفت و بقیه رو قراره فردا ببرم سوپری ببینم چه میشه . خیلی خوشکل شدن اما هرکار میکنم نمیتونم از گوشی عکس بذارم . عکس گذاشتن با گوشی هم بگیر نگیر داره . دعا کنید فروش برن . البته نرفتن هم مهم نیس . کاری بود توی سرم که باید انجام میدادم که برای خودم ثابت کنم چی به چیه . هزینه کردم و کلی رحمت کشیدم اما اگه فروش هم نرفتن فدای سرم .

خونه اول

همون طور که قبلا گفتم به شدت دنبال راهی برای تغییر شرایط مالی و کاریم هستم . به چند جا برای کار سپردم . و با رئیس مون هم رک و پوست کنده صحبت کردم که این چه وضعیه که من بعد 12 سال کار دارم . نه حقوق ماهانه و نه بیمه . هرچند ایشون گفتن ما شرایط مون مشخص بوده و تعهدی ندادیم که حالا زیرش زده باشیم.  ولی مهم اینه که حرفم رو زدم . ممکنه هم هیچی بهتر نشه اما خوب کردم گفتم که بفهمه .

هنوز دارم به ایده کار پخت شیرینی و فروش فکر میکنم . اما متاسفانه با این اوضاعی که من بخوام صبر کنم آقا نباشه و کار کنم ، خیلی نمیتونم پیشرفت کنم . چون باید صبر کنم دو ماهی یه بار یه چی بپزم و بفروشم . حالا اگه سفارش کار برام از دوستام بیاد چی ... باید بگم صبر کنید بابام بره بیرون .

خیلی زیاد دارم فکر میکنم . دغدغه هام زیادتر شده . همش دنبال راهی برای تغییر اوضاع هستم . دیروز یه کار تو دفتر بیمه با حقوق ماهی 500 البته بدون بیمه خودم از 8.30 تا 2.30 ظهر بم پیشنهاد شد . اما کارای خونه چه کنم گفتم نمیتونم بیام . و فعلا همون خونه اولم .