من و حوضم

سلام به همگی دارم از گوشی مینویسم. چون بازم ماما بابا نیستن و من موندم و حوضم. حالم خوبه . تازه جارو کردن تموم شد . برنج خیسوندم بعدبپزم. احتمال داره عصربابچه ها یوگا برم بیرون . اگه پدر بود که عمرا حتی احتمال هم نبود. اما خدا را شکر حالا که نیستش حتمامیرم. تو فکرم الویه درست کنم ببرم. حالا بعد میام میگم چه خبر بوده .

دوستون دارم زیاد.بووووووووس.

راستی از دیروز که بچه ها قرار بیرون رفتن گذاشتن من مونده بودم ایندفه دیگه چه بهانه ای بیارم.  یا اینکه چه راهی پیدا کنم برای رفتن . میبینید تروخدا یه بیرون رفتن من چه عذابیه.  ولی خداراشکر صبح خواهرم زنگ زد اصرار کرد برن خونه ش . اونا هم رفتن . و شرایط من جور شد . خدا را شکر.

یه جمله

میخوام امروز رو به سر زدن به وبلاگ های دیگه سر کنم وبعدش نوبت آزمایش دارم که باید برم .