قبول یا انکار

نمیدونم از چی بنویسم . خدا را شکر کلاسهای آموزشگاه شروع شد و هر روز بعدظهر کلاس دارم . صبح ها هم سه روز یوگا میرم .

زندگی رو ریل تکرار پیش میره . اردیبهشت اومد و خبری از یار و همسر آینده نشد . زندگی در سکون کامل به خواب رفته . و من خیلی خیلی نگران خودم هستم .

واقعا نمیدونم چی بگم و چکار کنم . انگار تو باتلاق موندم .

سعی میکنم بگم اشکال نداره شاید قسمت من اینه و حکمتی توش هست . اما این حرف بیشتر از روی ضعفه تا اعتقاد و ایمان . ضعف و عدم ناتوانی از تغییر وضعیت های موجود . بعد میگیم خب حکمت خداست ...

نمیدونم باید قبول کنم که این اخر راهه یا انکار کنم . دیگه موندم کدوم راه رو امتحان کنم از اون هزار راه نرفته ، که هر بار سعی کردم یکیش رو امتحان کنم و آخرش هییچ.

باور می کنید دوس ندارم از این پست ها بذارم . دلم میخوات پست هام رنگ و بوی دیگه ای داشته باشن . گاهی خجالت میکشم از این همه تلخی قلمم چون میدونم خیلی ها رو خسته میکنه . چند تا مخاطب داشتم اینجا حالا دیگه کسی نمیات غیر از تیلو تیلو . خب خسته شون کردم دیگه . البته من هر وقت بیام وبلاگ به همه شون سر میزنم و کامنت میذارم . شایدم حق دارن .


نظرات 5 + ارسال نظر
علیرضا دوشنبه 10 خرداد 1395 ساعت 02:26

سلام دختر مهربون .مطالبت رو خوندم.دلم گرفت. عزیزم اون سایت گیس گلابتون کلاه برداریه که از سادگی شما برای پول های باد آورده سو استفاده میکنه.امیدوارم زندگی روی خوشش رو بهت نشون بده.

ممنون از حضورتان. نمیدونم دیگه انسان به امید زنده ست و هر روز یه وعده به خودش میده. و یه راه جدید رو امتحان میکنه

خواننده خاموش سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 15:57

سلام. من همیشه شما را میخوانم و دوستتان دارم. من خودم نمی نویسم و فقط می خوانم. امیدوارم که به لطف خداوند همه مشکلاتتان به زودی حل گردد.

ممنونم که سر میزنی و میخونی لطف داری عزیزم

تیلوتیلو سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 14:14 http://meslehichkass.blogsky.com/


سلام

سلام خوبی عزیزم. قربونت

زهرا سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 11:20 http://khunamun.blogsky.com

اول اینکه هنوز اردیبهشت تموم نشده.
دما که من دلم میخواد تو خودتم قدم برداری. خودتم به چشم بیای. خودتم تلاش کنی. هی نشینی که یکی بیاد سراغت. خودت بگرد خودت پیدا کن خودت آشنا شو. تو دیگه دختر 15ساله نیستی که گول بخوری و پات بلرزه تو خانومی بزرگی باشعوری.
راستیییییی روزت مباااااارک عزیزممممممم خانوم معلمممممم

چی بگم زهرا جون انگار همه درها بسته ست . انگار من مطابق میل و سلیقه کسی نیستم. نمیدونم دیگه چکار کنم و چطور رفتار کنم که بیشتر دیده بشم

تیلوتیلو دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 11:01 http://meslehichkass.blogsky.com/

من که میام
من تازه دوستتم دارم
تازشم هی منتظرم از قدم هایی که در راه عوض کردن سبک زندگیت برمیداری بگی
یواش یواش بری جلو و مدلت با پدرت عوض بشه

این از خوبی خودته . ممنونم که هستی و همراهی میکنی . بهرحال من هر چقدر که بتونم تلاشم رو میکنم . نمی ایستم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد