نامه به خودم

مربی یوگا ازمون خواسته یه نامه از سن الان مون به سن پانزده سال بعد خودمون بنویسیم و بالعکس.

چند روزه که دارم بهش فکر میکنم که چی بنویسم که  قشنگ باشه و به دل بشینه .

من الان 34 سالمه 15 سال بعد من 49 ساله میشم ...

بذارین یه چیزایی رو با شما در تخیلم ، درمیون بذارم . شاید ایده های خوبی هم ازتون گرفتم .

تا اون سن حداقل 14 سال از زندگی مشترک من با مردی بنام رضا ، میگذره . میدونین چرا چون با توجه به پست قبلی من انشالله اردیبهشت 95 ازدواج میکنم . حداکثر یک سال بعد هم یه دختر به دنیا میارم که میشه نفس مامانش . پس دخترم هم 13 ، 14 سالی داره . یه دختر سالم و خوشکل و باهوش که جون میده به مامانش برای زندگی کردن .

همسرم هم خیلی خوبه . کارمند بانکه ( نمیدونم چرا دوس دارم همسرم بانکی باشه ) ، خیلی صبور و فهمیده ست . منو خیلی درک میکنه و به پیشرفتم اهمیت میده .

راستی یادم رفت بگم که یه پسر 4 ساله هم دارم . البته چون بعد از دخترم دیگه باردار نشدم . من و همسرم تصمیم گرفتیم یه پسر بچه رو به فرزندی بپذیریم و خیلی هم دوسش داریم و فرقی بین دو تا بچه مون حس نمی کنیم .

یه خونه گرم و امن و مستقل از خودمون داریم . خیلی دوسش دارم و توش کاملا راحتم .

زندگی خوبه و مسلما سختی های طبیعی خودش رو داره اما مهم اینه که ما کنار هم از پس همه سختی ها برمیایم و عاشقانه کنار هم از زندگی لذت می بریم .

دیگه فقط همینا فعلا به ذهنم میرسه . که باید به شکل نامه درش بیارم . یعنی به خودم نامه بدم .

فکر جالبیه ... اما دوس دارم یه چیز خوب بنویسم ...

ممنون میشم نظری داشتید منم درجریان بذارید.

نظرات 3 + ارسال نظر
من یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 08:48 http://meslehichkass.blogsky.com/

عالیه
بگو خدایا سپاس بایت تمام چیزهایی که امروز دارم و پانزده سال پیش برایم آرزو بودند
برای داشتن دختری که مانند روزهای نوجوانی من است و لبریز از محبت و شور و عشق بار آمده
برای داشتن پسری که شاید از خون من نیست اما نیمی از جان من است
و همسری که با او و از او عشق را آموختم
عروس خانوم سال بعد خودتی.....

واای مرسی از جمله اخرت عزیزم . خنده رو به لبم جاری کردی.

سیما شنبه 19 دی 1394 ساعت 18:46 http://gholak-banoo.persianblog.ir

عاشق رویات شدم. عاشق رویایی شدم که واقعیت می شه. می اد توی دستت دو دستی.
بهش می رسی...
حتما حتما حتما

مرسی از دعای خوبت . شما هم شاد باشی.

زهرا شنبه 19 دی 1394 ساعت 12:24 http://khunamun.blogsky.com

وای چه کار قشنگی:)
خیلی خوشم اومد عزیزم از این کار عالیه کلی هیجان داره.
چیزایی که بهش فکر کردی و تصور کردی عالییییییه حتتتتما حتتتتما به تک تکشون میرسی.
توش مثلا همسرت رو مخاطب قرار میدی؟ یا خوده 49سالت رو؟
درمورد خونت هم بگو درمورد موقعیت شغلیت یا مثلا شاید اصلا از این شهر رفتی یه جای جدید! چقدر تصور لذت بخشه. من مطمئنم به همه تصوراتمون میتونیم برسیم همگی.
موفق باشی عزیزه دلم

ایده جابجایی به شهر دیگه خوب بود باید بهش فکر کنم . ممنونم عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد