یه وقتایی ...

یه وقتایی حس میکنم واقعا پر از حرفم . و دلم میخوات سریع بیام اینجا و همه چیز رو عین پته بریزم روی آب ، اما به این مانیتور که میرسم دو دل میشم ، خسته میشم ، تو شک میفتم که حالا که چی من هی بیام اینجا گلایه هام از زندگی رو بنویسم چه اتفاق خاصی میفته .

والا یه عمر گفتم و گفتم و نتونستم ذره ای شرایط رو تغییر بدم.

واقعا دلم میخوات بیام از یه اتفاق خوب و خوشحال کننده بنویسم اما چیزی ندارم . راستش هر چی از صبح تا شب پیش میات جای خوشحالی توش نمی بینم. شاید بعضیا بگن ناشکرم و شایدم که باشم . اما مدتهای خیلی خیلی درازیه که من به معنای واقعی نخندیدم و درونم حس خوشحالی نداشتم. حتی عروسی رفتن هم حالم رو عوض نمیکنه . ظاهرا با کسانی که روبرو میشم و برخورد میکنم میخندم اما نگاهم و کل صورتم حاکی از واقعیت دیگه ای هست.

یه جورایی خودم و طرف مقابل رو گول میزنم. حتی تو ناراحتی و عصبانیت همیشه خودم رو کنترل کردم و میکنم. گاهی واقعا دلم میخوات عصبانیتم رو بیرون بریزم و سر طرف مقابل از ته دل داد بکشم. تو عمرم هیچوقت تو دعوا با کسی نتونستم سرش داد بزنم و دق دلم رو خالی کنم. همیشه رعایت احترام و بزرگی و شرایط اطرافیان رو کردم.

هیچوقت حالات واقعی م و درونیم رو برون ریزی نکردم و همه چیز درونم قلمبه شده . گاهی حتی در اینجا نوشتن هم شک میکنم و دو دل میشم . میگم اگه بیشتر از اینا از خودم بنویسم خواننده هام چه فکری درموردم میکنن . اینکه من چه آدم بدذاتی هستم و چطور میتونم این چیزها را مثلا راجب پدر ، خواهر یا بقیه اطرافیانم بنویسم.

برای همینه گاها از نوشتن بعضی واقعیتها خودداری میکنم. شاید هر کس بخونه بگه بابا مگه میشه یه نفر از همه انواع مشکلات رو یکجا داشته باشه . بله باید بگم متاسفانه شده و ظاهرا دیگه راه نجاتی هم وجود نداره. بیماریهای غیرقابل درمان ، پدر فوق العاده سخت گیری که تو همه چیزت حتی مسائل خصوصیت دخالت میکنه ، مشکل ازدواج ، احیانا و گاها مشکلات مالی  و و و ...

خلاصه اینکه این دنیا از دست رفته اون دنیا هم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 12:19 http://khunamun.blogsky.com

آدمها همیشه از قضاوت شدن میترسن!
اما اینجا مجازیه. راحت باش. بالاخره یه جایی آدم باید خودش باشه و راحت باشه با دوستانی که هیچ وقت نمیبینتشون.
من خودم مثلا از مشکلاتم که مینویسم هیچ وقت توی زندگیم اینا رو به کسی نمیگم چون ممکنه باعث کدورت بین خودم و شوهرم بشه ولی میام تو وبلاگم راحت و آسوده مینویسم. چون آدم نیاز داره با کسی حرف بزنه وقتی نمیتونی با کسی حرف بزنی اینجا جای خوبیه.
من اینجا راحتم. خودمم. و آروم میشم. چون وبلاگم توی دلمه. دقیقا چیزهای توی دلمه. سخت نگیر.
مشکلات واسه همه هس عزیزم. یکی بیشتر. یکی کمتر.

بله عزیزم حق با توئه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد